استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاک۵۲ بلامانع است.
با کیم در یک مهمانی آشنا شدیم و حالا دوستان خوبی هستیم. اهل کره شمالی است و ساکن کانادا. از آن آدم هایی که حرصت را در میآورند که چرا این قدر اتوکشیده و مودب و منظم هستند.
خیلی وقت ها، در مورد سنتهای ایرانی با هم حرف میزنیم و چون علاقه اش را دیدم پارسال دعوتش کردم بیاید مراسم چهارشنبه سوری ما را ببیند. جمع مان جمع بود و من او را به دوستان ایرانی و خانواده ام معرفی کردم. بعد بچه ها با چوب و الکل آتش روشن کردند. البته رفقا عادت ایرانشان را از دست نداده بودند و این قدر توی الکل آب ریخته بودند و به سلامتی رفته بودند که دیگر مایع مذکور زیر ۵ درصد الکل داشت و با بدبختی چوب ها با آن مایع آتش گرفت.
کیم سر در نمی آورد چرا حالا که خرید شیشه آزاد است باز هم ایرانی ها آن زهرماری را با آب قاطی میکنند؟ کلی در مورد نوستالژی این قضیه با او حرف زدم اما باز مثل بوف کور فقط نگاهم کرد. بعد به کیم در مورد چرایی روشن کردن آتش گفتم و اینکه وقتی از روی آن می پریم با هم می خوانیم « زردی من از تو، سرخی تو از من »
گفت شما هم نژاد پرست هستید هم نیستید. نژاد زرد را نهی می کنید و به نژاد سرخ می گویید به به؟
بیچاره شدم تا به او حالی کنم منظور ما از زردی روی من و سرخی آتش، اهالی شرق آسیا و سرخپوستان بومی آمریکا نیستند.
مطالعه کنید :
نور زیتونی که نه شرقی ست و نه غربی
وقتی خواست از روی آتش بپرد و ترجمه اصلاح شده شعر مذکور را زمزمه کند ناگهان یک مبل سر راهش سبز شد. یکی مبل کهنه خانه اش را انداخته بود وسط آتش.
گفت اینجوری که سرخی آتش به هوا رفت که رفت.
گفتم این هم از رسم های جدید است که ما هر چیز به دردنخوری در زندگی مان را که از بودنش خوشحال نیستیم میاندازیم تو آتش که بسوزد و سال نو بدون آن چیز بد راحت شود. تا این را شنید رفت بدو بدو تو خانه و چند دقیقه بعد با یک کتاب و یک شیشه برگشت و آن ها را انداخت توی آتش.
گفتم چه بود؟
جواب داد: