طنز پرداز : پری‌سا شمس

عمه خانوم را بعد از سه ماه قرنطینه می‌دیدم. من ماسک پزشکی به صورت داشتم و عمه ماسکی پارچه‌ای با نیم‌صورتی از مریلین مونرو.

-دلم براتون تنگ شده بود عمه جان!

+خدا پدر کرونا رو بیامرزه که باعث شد من ولی یه چند وقت از دست تو راحت شم.

-کرونا رو دعا می‌کنی عمه؟ باید نفرینش کنی. ببین چطور دنیا رو بهم ریخته.

+تغییر خوبه. تنوع لازمه.

-دسته دسته آدم داره می‌میره بعد شما می‌گی تغییر و تنوع؟

+ضعیفا می‌میرن قویا می‌مونن. ما قویا بعد از این راحت‌تر می‌تونیم همو پیدا کنیم.

-شما الان تو دسته قدرتمنداین؟

+من و الکس!

-الکس دیگه کیه؟

+نامزد جدیدم که صدقه سری کرونا باهاش آشنا شدم.

-عمه جان شما مگه نامزد نداشتین؟

+دیوید که کرونا گرفت مرد!

-مرد؟! به همین راحتی؟

+خیلی هم راحت نبود انگار.

-شما چرا غمگین یا عزادار نیستین؟

+غم برای پوستم خوب نیست.

-دیگه از این که چروک‌تر نمی‌شین، نگران چی هستین؟

+دیوید دستش سبک بود، همیشه برای من اومد داشت. تو مراسم مجازی ختمش با الکس آشنا شدم.

-عمه جان من واقعا از داستان‌های عشقی متعدد شما خسته شدم.

+حسودیت می‌شه؟

-چرا باید به یه پیرمرد لق‌لقو که مثانه اکسترنال داره حسادت کنم؟

+خاک تو سرت! این پیر لق‌لقوئه یا تو؟

عکسی را روی موبایلش نشان داد که دی‌کاپریو برود جلو و بوق بزند.

-شوخی‌تون گرفته؟

+اصلا! به محضی که پروازها باز شه میاد اینجا!

-این از منم جوون‌تره!

+قصد کرده بود با اولین زنی که داوطلب آزمایش واکسن کرونا بشه ازدواج کنه.

-این چه ربطی به شما داره؟

+من اولین داوطلب تو ایرانم.

-باورم نمی‌شه شما اینهمه از خود گذشته باشین.می‌دونین که خطر مرگ داره؟

+نترس! تا اینا بخوان یه چیزی بسازن کرونا تموم شده، کار به آزمایش و اینا نمی‌رسه.

-یعنی شما با علم به اینکه هیچ‌وقت قرار نیست روتون این واکسن رو آزمایش کنن داوطلب شدین و خیلی اتفاقی الکس سر راهتون سبز شد؟

+پسره دکتر دیوید بود. دیوید قبل از مرگش بهم گفته بود که این جوون همچین نذر و نیتی کرده…

-بیچاره دیوید، بیچاره الکس!

+تو دلت برای خودت بسوزه خیر ندیده!

-عمه! بعد از این اگه کسی بهم فحش عمه بده ناراحت نمی‌شم.

+حیف شد. راستی یه سورپرایز هم برات دارم.

-چی؟

+از ارث محرومت کردم! بعد من همه چی می‌رسه به الکس یا هر معشوق دیگه‌ای که اون موقع تو زندگیم باشه.

عمه خندان این را گفت و چشمانش هم خندیدند. نیمه مریلین مونرو صورتش از قبل داشت لبخند می‌زد. ساعت ملاقات تمام شده بود.