استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاک۵۲ بلامانع است.
طنز پرداز : پریسا شمس
عمه خانوم را بعد از سه ماه قرنطینه میدیدم. من ماسک پزشکی به صورت داشتم و عمه ماسکی پارچهای با نیمصورتی از مریلین مونرو.
-دلم براتون تنگ شده بود عمه جان!
+خدا پدر کرونا رو بیامرزه که باعث شد من ولی یه چند وقت از دست تو راحت شم.
-کرونا رو دعا میکنی عمه؟ باید نفرینش کنی. ببین چطور دنیا رو بهم ریخته.
+تغییر خوبه. تنوع لازمه.
-دسته دسته آدم داره میمیره بعد شما میگی تغییر و تنوع؟
+ضعیفا میمیرن قویا میمونن. ما قویا بعد از این راحتتر میتونیم همو پیدا کنیم.
-شما الان تو دسته قدرتمنداین؟
+من و الکس!
-الکس دیگه کیه؟
+نامزد جدیدم که صدقه سری کرونا باهاش آشنا شدم.
-عمه جان شما مگه نامزد نداشتین؟
+دیوید که کرونا گرفت مرد!
-مرد؟! به همین راحتی؟
+خیلی هم راحت نبود انگار.
-شما چرا غمگین یا عزادار نیستین؟
+غم برای پوستم خوب نیست.
-دیگه از این که چروکتر نمیشین، نگران چی هستین؟
+دیوید دستش سبک بود، همیشه برای من اومد داشت. تو مراسم مجازی ختمش با الکس آشنا شدم.
-عمه جان من واقعا از داستانهای عشقی متعدد شما خسته شدم.
+حسودیت میشه؟
-چرا باید به یه پیرمرد لقلقو که مثانه اکسترنال داره حسادت کنم؟
+خاک تو سرت! این پیر لقلقوئه یا تو؟
عکسی را روی موبایلش نشان داد که دیکاپریو برود جلو و بوق بزند.
-شوخیتون گرفته؟
+اصلا! به محضی که پروازها باز شه میاد اینجا!
-این از منم جوونتره!
+قصد کرده بود با اولین زنی که داوطلب آزمایش واکسن کرونا بشه ازدواج کنه.
-این چه ربطی به شما داره؟
+من اولین داوطلب تو ایرانم.
-باورم نمیشه شما اینهمه از خود گذشته باشین.میدونین که خطر مرگ داره؟
+نترس! تا اینا بخوان یه چیزی بسازن کرونا تموم شده، کار به آزمایش و اینا نمیرسه.
-یعنی شما با علم به اینکه هیچوقت قرار نیست روتون این واکسن رو آزمایش کنن داوطلب شدین و خیلی اتفاقی الکس سر راهتون سبز شد؟
+پسره دکتر دیوید بود. دیوید قبل از مرگش بهم گفته بود که این جوون همچین نذر و نیتی کرده…
-بیچاره دیوید، بیچاره الکس!
+تو دلت برای خودت بسوزه خیر ندیده!
-عمه! بعد از این اگه کسی بهم فحش عمه بده ناراحت نمیشم.
+حیف شد. راستی یه سورپرایز هم برات دارم.
-چی؟
+از ارث محرومت کردم! بعد من همه چی میرسه به الکس یا هر معشوق دیگهای که اون موقع تو زندگیم باشه.
عمه خندان این را گفت و چشمانش هم خندیدند. نیمه مریلین مونرو صورتش از قبل داشت لبخند میزد. ساعت ملاقات تمام شده بود.