در قسمت قبل تا جایی براتون تعریف کردم که هزار و یک ایمیل به قصد مخ‌زنی برای اساتید سرد و بی‌روح سوئیسی فرستادم و دریغ از یک پاسخ درخور! یک اشتیاق سوزان برای انتشار علم! یک حرکت رو به جلوی هدفمند! اصلا هیچی به هیچی!

 

احتمالا الان پیش خودتون فکر کردین که این دختره این دفعه دیگه ول کرده و رفته سراغ زندگیش. ولی عمرا!

یک دهه شصتی نوستالژیک تا وقتی تا آخرین سلول به فنا نره و تک تک دمپایی ابری‌های خیس آفرینش محکم بر دهانش کوفته نشه، ول نمیکنه که!

خاطرات یک در راه مانده – قسمت دوم

بعد از کنسل شدن پروژه‌ی سفر به سوئیس، چند سالی چسبیدم به زندگی هیجان‌انگیز وطنی و تحصیلات عالی خودم رو در مقطع ارشد با هزار و یک بدبختی و بیچارگی به پایان بردم تا برجام امضا شد و درب‌های ممکلت اندکی باز شدن و رفت‌ و آمدها از سر گرفته شد.

هدف : آلمان!

به لطف فضای مجازی، تونستم چندتا از دوستای دوران کودکیم رو پیدا کنم و از سرنوشتشون باخبر بشم. یکی از این دوستان که خیلی هم دختر گل و قشنگ و گوگولی مگولی‌ایه، ساکن آلمان بود.

 

 

این دوست ما اونموقع توی آلمان دانشجو بود و قصد داشت با یه آقا پسر جذابی (البته کاملا به چشم برادری) ازدواج کنه و بره سر خونه و زندگیش.

توی صحبتایی که با هم کردیم قرار شد جشنش رو یه جوری تنظیم کنه که بخوره به تعطیلات عید نوروز که هم من و هم خانواده‌ش بتونیم بریم و کلی با هم خوش بگذرونیم.

تمام برنامه‌ریزی‌ها رو کردیم و حتی قرار شد من از اونجا برای کارخونه‌های آلمانی رزومه بفرستم و توی دانشگاه‌هاش بگردم ببینم میتونم یه پذیرش دکتری بگیرم یا نه.

همه چیز روی کاغذ عالی و برنامه بدون نقص و ایراد در حال اجرا شدن بود که من فهمیدم باید وقت سفارت بگیرم.

چشمتون روز بد نبینه! از موقعی که من رفتم توی سایت تا سه ماه دیگه‌ش، وقت‌های سفارت کلا پر بود. حالا من کِی رفتم برای وقت گرفتن؟ آفرین! اسفند ماه!

خلاصه این ور بگرد اون ور بگرد، از این بپرس از اون نپرس، هدایت شدم سمت سفارت‌های هلند و ایتالیا. واقعا دوراهی سختی بود. اومدم برای تصمیم‌گیری سکه بندازم که خبر رسید سفارت هلند کلا خوش ویزاست و کسی از اونجا، دست خالی برنمی‌گرده و کلا خونه‌ی امید تمام ایرانی‌هاست.

منم گفتم باشه،

لابد یه چیزی هست که همه دارن میگن دیگه. رفتم وقت سفارت هلند گرفتم و صد و پنجاه و چهار مدل مدرک به زبان‌های مختلف بردم که آقا من تو وطنم شاغلم و میخوام یه سفر تفریحی برم و برگردم و کل مکان‌های دیدنی آمستردام رو هم پیدا کردم که بگم میخوام برم اینجاها رو ببینم و بعدش هم یه تُک پا میرم برلین و بعد هم قطعا برمی‌گردم به مام میهن و اصلا وطنم پاره‌ی تنم!

https://unsplash.com/photos/ayrkUIy9r30?utm_source=unsplash&utm_medium=referral&utm_content=creditShareLink

اما… روزی که من رفتم سفارت، سفارت سر جاش بود ولی اعصاب اون آفیسری که پشت باجه بود خیلی سرجاش نبود و بدون اینکه اجازه بده کلام من منعقد بشه، تمام مدارک منو گرفت و قرار شد دو هفته بعد برای گرفتن جواب، دوباره برم سفارت.

بازگشت به وطن برای جوانی کردن

دردسرتون ندم! اون روز اون آفیسر محترم که ماشالا فولادزره بانویی هم بود برای خودش، از کل آدم‌های اون جمع فقط به دو نفر ویزا داد و بقیه رو ریجکت کرد.

قطعا منتظر این نیستید که بگم یکی از اون دو نفر من بودم دیگه؟! (کاش بودم ولی…)

و این سومین شکست من در پروژه‌ی مهاجرت به شیوه‌ی آدمیزادی بود.