حتی اگر دیکتاتورهای معروف تاریخ مثل هیتلر و موسولینی را که فاصلهٔ زمانی بسیاری با ما دارند کنار بگذاریم، در سه دههٔ گذشته بسیاری از دیکتاتورهای جهان سقوط کرده‌اند.در عین حال بسیاری از آنها نیز سقوط نکردند و در حالی که قدرت را در چنگ داشتند از دنیا رفتند. اما آنها که سقوط کردند و تعدادشان هم کم نیست به روش‌هایی متفاوت و در شرایط مختلفی از سریر قدرت به زیر کشیده شده‌ و سرنوشت‌های متفاوتی داشته‌اند. در این مجموعه، نگاهی می کنیم به داستان زندگی دیکتاتورهای معروف تاریخ.

بنیتو آمیلکاره آندره‌آ موسولینی (۲۹ ژوئیه ۱۸۸۳ – ۲۸ آوریل ۱۹۴۵) نخست‌وزیر پادشاهی ایتالیا از زمان به قدرت رسیدن فاشیست‌ها در اکتبر ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۳ و رهبر جمهوری اجتماعی ایتالیا از این سال تا هنگام مرگش در سال ۱۹۴۵ بود.

در ۱۹۰۲ وی به سوئیس مهاجرت نمود، تا حدودی برای اینکه از خدمت اجباری سربازی بگریزد. وی مدت کوتاهی به عنوان یک سنگ‌تراش در ژنو، فریبورگ و برن خدمت نمود اما در یافتن شغلی همیشگی ناتوان بود. در ۱۹۰۳ وی به خاطر طرفداری اش از اعتصاب سراسری خشونت‌آمیز توسط پلیس برن دستگیر شد، دو هفته را در زندان گذراند، و به ایتالیا دیپورت شد.

عکس هویت موسولینی بازداشت شده در سال 1903

پس از این که از آنجا آزاد گردید، به سوئیس بازگشت. در ۱۹۰۴ بار دیگر در ژنو دستگیرشده بود و به خاطر دستکاری مدارک هویت شخصی خود، اخراج گردید، پس به لوزان بازگشت، جایی که در دپارتمان علوم اجتماعیِ دانشگاه لوزان حضور یافت و در درس گفتارهای ویلفردو پارتو حضور یافت. در ۱۹۳۷ زمانی که وی نخست‌وزیر ایتالیا بود، دانشگاه لوزان به مناسبت ۴۰۰اُمین سالروز تأسیس خود به موسولینی درجهٔ دکترای افتخاری بخشید.

به عنوان مدیر روزنامهٔ !Avanti( فارسی:به پیش!)

موسولینی به عنوان یک روزنامه‌نگار و سیاستمدار، عضو پیشروی هیئت ملی حزب سوسیالیست ایتالیا بین سال‌های ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۴ بود. او جنبش فاشیسم را پایه گذاشت که با مساوات‌خواهی و جنگ طبقاتی به ستیز برخاست. در نتیجهٔ راهپیمایی به سوی رم در اکتبر ۱۹۲۲، موسولینی بدل به جوان‌ترین نخست‌وزیر ایتالیا تا آن زمان شد.

موسولینی در جریان راهپیمایی اکتبر ۱۹۲۲ به سوی رُم؛ از چپ به راست:امیلیو د بونو، موسولینی، ایتالو بالبو و چزاره ماریا دِوِچی.

پس از صحنه به در کردن تمامی مخالفان سیاسی از طریق پلیس مخفی و منع اعتصابات کارگری، موسولینی و مریدان وی از طریق یک سری قوانین که ایتالیا را به حالت تک حزبی سوق می‌داد، قدرت خود را استوار ساختند. موسولینی در ۱۹۲۹ پیمان لاتران با واتیکان را امضاء نمود تا به دهه‌ها ستیز بین دولت ایتالیا و پاپ پایان دهد و بدین طریق استقلال واتیکان را به رسمیت شناخت.

ظهور فاشیسم در ایتالیا

فاشیسم (Fascism) در واژه به‌معنای روش‌هایی که برای تمرکز قدرت در حکومت استفاده می‌شود. یک نظریهٔ سیاسی راست افراطی و گونه‌ای نظامِ حکومتی خودکامهٔ ملی‌گرای افراطی است که نخستین بار در سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۵ در ایتالیا و به دست بنیتو موسولینی رهبری می‌شد و بر سه‌پایه حزب سیاسی واحد، نژادپرستی افراطی و دولت مقتدر و متمرکز، استوار بود. فاشیسم را می‌توان به چشم نیروی سومی نگاه کرد که میان سرمایه‌داری و کمونیسم قرار گرفته‌ است.

از نظر تاریخی فاشیسم نخست در ایتالیا در سال ۱۹۱۹ به وجود آمد و سه سال بعد توانست حکومت را در این کشور در دست گیرد. حزب فاشیستی آلمان در سال ۱۹۲۰ ایجاد شد و نام حزب ناسیونال‌سوسیالیست کارگران آلمان برخود نهاد. این حزب در سال ۱۹۳۳ به کمک انحصارهای بزرگ آلمانی و خارجی حکومت را بدست گرفت و دیکتاتوری هیتلری را توسط موسولینی مستقر کرد.

نازیسم دارای همان معنای فاشیسم است. این کلمه از حروف اول اسم حزب فاشیستی هیتلر که «حزب ناسیونال‌سوسیالیست کارگران آلمان» خوانده می‌شد ترکیب یافته‌است.


نمایش افلیا را تماشا کنید


به نظر موسولینی ، فاشیسم یک مفهوم مذهبی است که انسان در آن وابسته به قانونی اعلی و اراده‌ای واقعی است که از فرد تجاوز می‌کند و به عضویت یک جامعهٔ روحانی ارتقاء می‌یابد. به نظر می‌رسد کسانی که در سیاست‌های مذهبی فاشیسم، چیزی جز فرصت‌طلبی ندیده‌اند این معنی را نفهمیده‌اند که فاشیسم علاوه بر آن‌که یک سیستم حکومتی است، بالاتر از همه یک سیستم فکری نیز هست.

 

فاشیسم با همه تجربه‌های فردی دارای طبیعت مادی – مانند آنچه در سده هجدهم رواج داشت – مخالفت می‌کند. فاشیسم مخالف استقلال فردی و طرفدار دولت است و برای فرد تا آنجا ارزش قایل است که با دولت یعنی وجدان و ارادهٔ عمومی انسان در وجود تاریخی وی منطبق شود. اصول آزادی دولت را در مقابل مصالح فرد انکار می‌کند. اما فاشیسم، دولت را به عنوان یک واقعیت حقیقی مبنا قرار می‌دهد.

بین ۱۹۲۵ و ۱۹۲۷، موسولینی تقریباً تمامی حد و مرزهای قانونی و قراردادی که ایجاد محدودیت برای قدرتش می‌نمود را برداشت و دولتی پلیسی به وجود آورد. قانونی به نام Christmas Eve law که در ۲۴ دسامبر ۱۹۲۵ از تصویب گذرانده شد، عنوان رسمی موسولینی را از «رئیس شورای وزیران» به «رئیس حکومت» تغییر داد، هرچند در بیشتر منابع خبری غیر ایتالیایی هنوز «نخست‌وزیر» نامیده می‌شد.

بین ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۱ در طول عملیات «آرام سازی» اتیوپی، نیروهای ایتالیایی صدها هزار نفر از اتیوپیایی‌های غیرنظامی را کشتند و تخمین زده شده‌است که حدود %۷ کل جمعیت اتیوپی را به قتل رسانده‌اند. موسولینی به مارشال رودولفو گراتزیانی دستور داد «یک سیاست ترور و انهدام در برابر شورشیان و جمعیت همدست آنها را به صورت نظام مند به کار ببندید. بدون سیاست دَه چشم به یک، ما نمی‌توانیم این زخم را به موقع ترمیم نمائیم».

موسولینی در راستای «انهدام تدریجی» جمعیت اتیوپی شخصاً به گراتزیانی دستور داد که تمامی جمعیت مذکر بالای ۱۸ سال در یک شهر را قتل‌عام نماید و در منطقه ای دیگر نیز دستور داد که «اسیران، همدستان شان و عناصر نامطمئن باید اعدام گردند»

به سوی شکست

با شعله ور شدن آتش جنگ جهانی دوم، موسولینی با اطمینان از اینکه جنگ به زودی فروکش می‌کند و نیز چشم‌انداز پیروزی آلمان، موسولینی تصمیم گرفت در کنار نیروهای محور وارد جنگ گردد؛ بنابراین ایتالیا در ۱۰ ژوئن به فرانسه و بریتانیا اعلان جنگ داد. رهبر ایتالیا به جنگ با بریتانیا و فرانسه به مثابه یک نبرد مرگ_زندگی بین ایدئولوژی‌های متضاد می‌نگریست یعنی فاشیسم و «دموکراسی‌های پول سالار و مرتجع غربی» و جنگ را با عبارات:

«کشمکش بین مردمی جوان و سرزنده با مردمان عقیمی که در حال غروب بودند؛ نبردی بین دو کشور و دو ایدئولوژی» و نیز «توسعهٔ منطقی انقلاب ما»

توصیف نمود.

هیتلر،‌موسولینی را بدرقه می کند

در سپتامبر ۱۹۴۰ ارتش دهم ایتالیا تحت رهبری ژنرال رودولفو گراتسیانی از لیبی (مستعمره ایتالیا) گذشته و وارد مصر گردید، جایی که نیروهای انگلیسی مستقر بودند تا نبرد صحرای غربی شکل بگیرد. اما با شکست های متعدد و تلفات عظیم ارتش ایتالیا در آفریقا ، نتیجه ای عکس به دست آمد. در ابتدای ۱۹۴۲ وضعیت نظامی ایتالیا نا پایدار بود. پس از شکست نبرد دوم العلمین در پایان ۱۹۴۲، وادار به عقب‌نشینی به جایی شدند که در ابتدای ۱۹۴۳ سرانجام به شکست آنان در نبرد تونس منجر گردید.

ایتالیا همچنین از عقب‌نشینی‌های بزرگ در جبهه شرق در رنج بود. تهاجم متفقین به سیسیل جنگ را درست به درِ خانهٔ ملت کشاند. وضعیت داخله ایتالیا نیز در اوضاع و احوال بدی بود به‌طور ی که بمباران متفقین نیز بدانان صدماتی وارد می‌کرد. کارخانه‌ها در سراسر ایتالیا تقریباً به حالت انفعال رفته بودند زیرا از لحاظ مواد خامی مانند ذغال سنگ و نفت دچار کمبود بودند. افزون بر آن، کمبود گرانبار مواد غذایی نیز بر دوش ملت سنگینی می‌کرد و غذایی هم که در دسترس بود به قیمت‌های مصادره ای به فروش می‌رفت.

استفاده از کودکان در ارتش موسولینی

ماشین تبلیغاتی موسولینی که سابقاً همه جاگیر و شایع بود، اکنون دیگر تسلط خود بر مردم را از دست داده بود؛ شمار زیادی از مردم به رادیوی واتیکان و رادیو لندن یورش برده تا اخبار صحیح تری پوشش بدهند. نارضایتی زمانی به اوج خود رسید که در مارس ۱۹۴۳ موجی از اعتصابات کارگری در شمال (بخش صنعتی کشور) رخ دادند که اولین اعتصابات بزرگ_مقیاسی بودند که از ۱۹۲۵ تاکنون به وقوع پیوستند.

عاقبت موسولینی

در ۲۵ آوریل ۱۹۴۵، نیروهای متفقین در حال پیشرفت به شمال ایتالیا بودند . در این هنگام که سقوط ایتالیا در پی شکست های هولناک و پی در پی در جنگ محرز بود، موسولینی و معشوقه‌اش کلارا پتاچی قصد داشتند به سوئیس بروند تا از آنجا بر هواپیمایی سوار شده و به اسپانیا (که حکومت فاشیستی فرانکو روابط خوبی با موسولینی داشت) بگریزند.

دو روز بعد در ۲۷ آوریل، آنها در نزدیکی روستای دونگو(Dongo) نزدیک دریاچه کومو توسط پارتیزان‌های کمونیست به نام والریو و بلینی دستگیرشده و هویت آنها نیز توسط کمیسر سیاسی پاریتزان‌های هنگ پنجاه و دوم گاریبالدی به نام اوربانو لاتسارو شناسایی گردید. برادر پتاچی نیز در پوشش کنسول اسپانیا خود را مخفی کرده بود. موسولینی و معشوقه اش آخرین شب خود را در خانه خانوادگی «دِ ماریا» گذراندند و روز بعد موسولینی و پتاچی تیرباران شدند.

اجساد مرده از چپ به راست: بومباچی، موسولینی، پتاچی، پاوولینی و استاراچه در پیاتساله لورتو، میلان.

بلاچاو، نماد مبارزه با دیکتاتوری فاشیسم

بلا چاو (به ایتالیایی: Bella ciao؛ به معنیِ «بدرود ای زیبا») نام ترانه‌ای است که در زمان جنگ جهانی دوم (میان سال‌های ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ در بحبوحه جنگ داخلی ایتالیا) پارتیزان‌ها و مخالفان فاشیسم در ایتالیا می‌خواندند. این آهنگ که به نماد مبارزات آزادی‌خواهانه تبدیل شده‌است، به زبان‌های بسیاری ترجمه شده‌است و خوانندگان مختلفی آن را اجرا کرده‌اند.

در ایتالیا، وقتی مردم به ترانه‌ی بلا چائو گوش می‌دهند، جنبش مقاومت ایتالیا را به یاد می‌آورند، نبرد پارتیزان‌ها در برابر فاشیسم و در واقع هر اعتراضی علیه هر سیستم، رژیم و قدرتی که مردم را سرکوب می‌کند.

بلا چاو را در اصل کارگران فصلی مزارع گندم و زنان دهقان شالیزارهای ایتالیا از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم با متن‌های مختلفی زمزمه می‌کردند. مضمون این ترانه، جوانی زودگذر و سختی کار در مزارع بود. «بلا چاو» را بار دیگر پارتیزان‌ها و جنبش ضدفاشیسم ایتالیا در دهه ۱۹۴۰ احیا کردند این بار با مضمون مقاومت و ترانه‌ای درباره شورش، خشونت و مرگ.


«یک روز من از خواب بیدار شدم/ و متهاجم را یافتم/ ای چریک، مرا با خود ببر/ چرا که مرگ را نزدیک احساس می‌کنم/ اگر من، چریک، مردم، آن‌گاه تو باید مرا، بر فراز کوه‌ها، زیر سایه‌ی گلی زیبا/ به خاک بسپاری/ و هر که او از من گذر کرد/ «گلی زیبا» خواهدم خواند/ این گل پارتیزان است/ که برای آزادی مرده است»