استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
ساز، ریشه سازگاری است
نواختن ساز هنر است و هنرمندانه نواختن، ثمره تمرین، ممارست و همنشینی مستمر با ساز خواهد بود.
از سویی دیگر، سازگار بودن یا سازش هم نوعی هنر است که برای شکوفایی آن، تمرین لازم است. باید در معرض شرایط، افکار و باورهای گوناگون و بعضا متضاد و مخالف قرار گرفت و زیست کرد تا شاید بتوان ادعای سازگاری داشت.
روی دیگر سازش، بقاست. تمام موجودات هستی، در حالی بقا پیدا میکنند که سازگار با محیط باشند و یا شرایطی برای سازگاری را به وجود آورند. اگر غیر از این باشد، از عظیمترین گونههای زیستی هم که باشیم، حکمی جز نابودی در انتظارمان نخواهد بود.
ساز نیز صدایش باقی و ماندگار است. اگر طنینهایی مختلف باهم بیامیزند و عجین شوند، اثری فاخر و ماندگار حاصل میشود. اما سازهایی ماندگارترند که با سازهای گوناگون سازش پذیرترند. چرا که تعالی موسیقی ترکیب و ادغام سازهاست و از سازش چند ساز مختلف و بعضا با صداهای مخالف حاصل میآید؛ و این سازش چه نواهای دلنشینی را خلق کرده است و میکند.
سازگاری با ساز مخالف
مخالف به معنی نقیض، ضد، مغایر و در ابعادی مترادف با دگراندیشی است. مخالفت، صدایی که شاید به صورت غریزی کمتر میخواهیم بشنویم و به محض شنیدنش سرعت خون در شریانها تغییر کرده، نوعی برافروختگی ایجاد میکند که خشم نامیده میشود. حالتی که در روزگار مدرن و پسامدرن ضرورتی ندارد و کارآمد هم نیست، ولی وجود دارد! حالتی که از نوعی ناسازگاری حاصل میشود و سالب شادی و آرامش است.
شاید از همین روست که کلمه مخالف حتی در لغت و معنی هم بار منفی به همراه دارد و به عنوان یک جریان مثبت تلقی نمیشود. در همین راستا سازش با مخالف هم سهوا نوعی تسلیم و شکست را به ذهن القا میکند و عملی مثبت ارزیابی نمیشود.
گویی هر که در برابر مخالف مقاومت بیشتری دارد دارای قدرت و مردانگی بیشتری است و اینگونه مردانگی در سرسختی و مقاومت و صلح ناپذیری با مخالف تقلیل مییابد؛ و آنکه سازش کرد خائن است و ضعیف. در این نوع نگرش منافع (چه جمعی و چه فردی) حلقه گمشدهای میشود که کمرنگ و بدون ارزش تلقی میگردد.
حقانیت با غلبه حاصل میشود و قوی آن است که حق را بگیرد و آشتیناپذیر باشد. اما با نگاهی دقیقتر به سازش و سازگار بودن، حقیقت آن را توأم با تدبیر و دور اندیشی میبینیم. چرا که در سازش شرایط به صورتی پیش میرود که به صلح و پیوستگی میانجامد و این جمع ضدین نوعی هارمونی در پی دارد که سبب پیدایش محصولی مطلوب میگردد.
در نهایت، سازگاری با ساز مخالف به نوعی سمفونی دلانگیز منجر میشود که هر ساز با محفوظ داشتن هویت متفاوت و شاید مخالف خویش، نسبت به دیگر سازها، سبب پیدایش اثر موسیقیایی با شکوهتر، ماندگارتر و تاثیرگذارتر میشود.
تعامل با ساز مخالف و نه مدارا
مخالفت با یک روش، فکر و باور در کمترین درجه، پختگی به همراه دارد. مخالفت چه مرتبط و چه غیر مرتبط، موجب بازاندیشی و گشایش دریچههای دیگر ذهن میشود، و به آدمی امکان و یا مهارت تفکر از زوایای مختلف را میدهد. سازش با مخالف، ذهن را مجبور به خلاقیت و نگاه به ابعاد جدید میکند. چرا که در رد و شاید قبول نظر مخالف نیاز به ادله و آوردن منطقی دیگر است.
اگر حق را چون علم نسبی بدانیم، شنیدن مخالف در هر زمان و هر شرایطی ارجح است چرا که ادعای کمال برای علم و تمامیت برای حق گزافههایی مربوط به دوران قدیم است و بشر امروزی با شاهد بودن تغییرات لحظهای علم و به تبع آن حقیقت، راهی جز شنیدن و تامل و تعامل با مخالف و مخالفت را ندارد. از این رو باید نگران بود در زمانهایی که صدایی از مخالف شنیده نمیشود و ساز مخالفی نواخته نمیشود؛ چرا که نبودن مخالف یا مرگ فکر است و یا خفگی در عمق ترس.
مطالعه این مطلب به شما پیشنهاد می شود:
قطعیت در نسبیت است،
پس از آنجا که حقیقتی قطعی و همیشگی به یک شکل وجود ندارد، بر عاقل سازش با ساز مخالف واجب میآید.
باید ساز مخالف را شنید و با آن تعامل داشت و نه مدارا. مدارا بوی بزرگواری دارد. گویی که تو نباید میگفتی و حالا که گفتی منِ بزرگوار مدارا کردم و بر توی مخالف شدت نورزیدم.
در این بُعد، گویی مدارا کردن موضع را از بالا به پایین تعریف میکند. اما در تعامل، رابطه گوینده و شنونده، موافق و مخالف، طرفدار یا مخالف در یک سطح است و کسی بالاتر و یا پایینتر فرض نمیشود و رابطه به صورتی متقابل تعریف میشود و نه از روی بزرگواری و بزرگمنشی یکی از طرفین. در رابطه شکل گرفته با تعامل، نوعی سازش ایجاد میشود و در این سازش زندگی کردن، شادی و آرامش فردی و جمعی به همراه دارد. چون شادی و آرامش مطلوب است، پس سازش با ساز مخالف نیز میبایست مطلوب تلقی گردد.