استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
عالیه خانم شیرازی در زمان حکومت ناصرالدین شاه در ۲۵ رمضان ۱۳۰۹سفر زیارتیاش را از کرمان بهسمت مکه شروع کرد که این یعنی حدود صد سال پیش. سفری که امروزه به لطف سفرهای هوایی زمان زیادی نمیبرد، اما برای عالیه خانم که باید شترسواری میکرد یک مسیر طولانی بوده است. او حتی باید در این سفر سوار بر کشتی هم میشد و از هندوستان و بمبئی نیز میگذشت :
«الهی خداوند دین واجب را از گردن همه دوستان ادا کند، ولی از راه خشکی. نه از کشتی که هیچ چیز برای انسان باقی نمیگذارد. نه نماز، نه عبادت، نه غذای پاک، همه نجس اندر نجس. تا کسی نبیند نمیفهمد».
نکته جالب در سفرنامه عالیه خانم این است که گاهی به وسایلی در زندگی و شغل مردم اشاره میکند که امروزه کاربرد خود را از دست دادهاند و این دقیقا همان تفاوتی است که سفرنامهها ما را از آنها آگاه میکنند.
مثلا وقتی وی به گاوگرد یا همان چاهی که آب آن با گاو کشیده میشود، اشاره میکند، بیشک شما را وارد تونل زمان میکند:
«اول آفتاب روز چهارشنبه رسیدیم به کربلایی قاضی. دهی است که تمام زراعت این ده به آب گاوگرد آب میشود. چرخی دارند و خیکی، اما به همان یک خیک آب بالا میآورند. زراعت تنباکوی زیادی دارند.» یا در جایی دیگر میگوید: «تمام این ده صدای چرخ گاوگرد بود».
حتی اگر در برخی روستاها به تعداد اندک شمار گاوگرد کاربرد داشته باشید، محال است که در سفرتان در ایران به جایی بروید که در تمام ده صدای چرخ گاوگرد بپیچد! حتی اگر گوشتان را حسابی تیز کنید.
وقتی سفرنامه یک زن را میخوانید به راحتی متوجه میشوید که نویسنده باید یک خانم باشد. آنها نه تنها به جزییات و نکاتی که مردان به آن توجه نمیکنند توجه دارند، بلکه قلمشان کاملا زنانه است. به ویژه آنجا که گلایه دارند و با زبانی زنانه از سختی سفر شکوه میکنند. مثلا به جملات عالیه خانم دقت کنید:
«آتش به جان آن آدمی بگیرد که ماها را روانه بمبئی کرد.»، «از تکان شتر نه دل دارم نه پهلو» یا «دو ساعت به غروب مانده رسیدیم ساروق، نه مرده نه زنده، چهار پنج مرتبه توی کجاوه لرز کردم. به نظرم میآید موت رسیده، احوالم خیلی بد است. هوای سرد، آدم بیبنیه، گرمای عربستان خورده، قلب مگر از هم پاشیده. خیلی مشکل است، بیکسی، بیپرستاری، خداوند محافظت کند».
چادر کردیم رفتیم تماشا
کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا مجموعهای از سفرنامههای عالیه خانم شیرازی در دوران قاجار است که با زبانی جزئی جذاب تمام خاطراتش را مکتوب کرده ایت. در بخش اول نویسنده در مورد شروع سفرش از کرمان، رفتن به بمبئی و سختیها و ماجراهای سفر حج و عتبات مینویسد.
در بخش دوم با پایان سفر حج و رسیدن به تهران نوع نگارش سفرنامه تغییر میکند. در تهران نویسنده مدتی طولانی در دربار ناصری میماند. روزنگاریهای دقیق نویسنده به عنوان یک غریبه از دربار ناصری، تصویر خواننده از وضعیت حاکمیت در آن دوره را کامل میکند. اطلاعات ما از زندگی پادشاهان قاجار به طور معمول از نوشتههای نزدیکان شاه به دست میآید اما نویسندهی این سفرنامه از آشنایان دور خانوادهی شاه بوده و به خاطر سکونت در کرمان مراودهی زیادی با آنها نداشته است. به همین دلیل آنچه در این برخورد از دربار و حرمسرای ناصرالدین شاه دیده و نوشته، با روزنگاریهای دیگری که خواندهایم، متفاوت است.
مطالعه کنید :
زنان سفرنامه نویس قاجاری | قسمت اول : بیبی کوکب بختیار
نگاهی به مطبوعات معاصر ایران | قسمت اول : مجله زن روز
زنان همیشه به نظافت، آشپزی و غذا توجه نشان دادهاند و از این موضوعات نیز در سفرنامه خود نگذشته اند:
«اول ظهر رسیدیم کرمانشاه. این راه هم همه تپه، کتل، بعضی جاها سنگ، تا زانوی قاطر توی گل. امروز که سه شنبه بیست و چهارم است صبح رفتیم حمام، اما چه حمام. تمام رختهایشان را در حمام میشویند. هرکس میآید تشت هم میآورد» یا در جایی نوشته: «از روزی که از کرمان بیرون آمدم ماست به خوبی ماست کنگاور نخوردم. خیلی خوش طعم، خوشمزه، سفت».
بخشی از کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا
امروز که روز یکشنبه است از بافت صبح سوار شدیم، با حالت تب و ضعف سرکار خانم. خداوند انشاءالله شفایی کرامت فرماید. یک ساعت به غروب مانده وارد کشکوئیه شدیم ولی احوال سرکار خانم خیلی منقلب است. والله من که حالتی برایم باقی نمانده. الهی خداوند شفای عاجلی کرامت فرماید.
امروز که روز دوشنبه است سه ساعت به غروب سوار شدیم از کشکوئیه و شش ساعت از شب رفته وارد دهسرد یکی از بلوکات دشتاب شدیم. ولی با چه حالت، الهی خداوند نصیب کافر نکند. الهی خداوند را به حرمت انبیاء و اولیا قسم میدهم که به زودی شفای عاجلی کرامت فرماید.
صبح که از خواب بیدار شدیم، احوال سرکار خانم خیلی بد شد. امروز که سهشنبه است به این واسطه در دهسرد لنگ کردیم. اهل این ده به واسطهٔ ظلم و تعدی ابوالفتحخان پارسال فرار کردند، ده را لمیزرع گذاردهاند. باغهای ایشان بیصاحب مانده. پارسال ملخ خورده بود، امسال هم ملخ زیادی در باغستان آنها ریخته. خداوند محافظت فرماید. نه نان پیدا میشود، نه کاه و نه جو. چارهای هم نداریم به جز ماندن. فردا هم با حالت مأیوس خیال مراجعت به کرمان داریم. خداوند انشاءالله هیچ بندهای را از درگاه خودش مأیوس نکند که بد دردی است. الهی به زودی زود شفای عاجلی کرامت فرماید. اول ظهر امروز الحمدلله رب العالمین خانم بنای عرق را گذاردند تا صبح.