استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
نویسنده : رابین مور
برگردان : غلامرضا کیامهر
ماجراهای هیجان انگیز این رمان سیاسی در واقع نوعی افشاگری زیرکانه پشت پرده حوادث سه دهه آخر حکومت پهلوی در منطقه خلیج فارس و شرق میانه است که یک سر تمامی این ماجراها به تهران دهه ۱۹۷۰ میلادی ختم می شود. شهری که نویسنده از آن به عنوان کانون توطئه های خاور میانه یاد کرده و شگفت آنکه نقطه شروع ماجراهای کتاب نیز تهران زمان محمدرضا شاه پهلوی است. قهرمان اصلی داستان یک سرهنگ ضد اطلاعات ارتش آمریکا است که به عنوان وابسته نظامی در سفارت آمریکا در تهران مشغول به کار است. به همراه او، لیلا دختر زیبا و جذاب یک خانواده سرشناس ایرانی که به عنوان مترجم در سفارت آمریکا مشغول به کار است، خالقان اصلی این رمان جذاب و نفس گیر هستند.
قسمت بیست و هشتم
فندر براون با شنیدن این مطلب با نگرانی پرسید:
«امیدوارم قصدرفتن به تهران را نداشته باشی!»
«نه، نگران نباش. من در حال حاضر منتظر میهمانی هستم که قرار است از تهران به دوبی بیاید.»
« به گمانم این میهمان باید یک زن باشد ؟ »
« بله همینطور است…»
« اتفاقا خانم من هم قرار است همین روزها از لوس آنجلس عازم دوبی شود.»
با رفتن فندر براون فیتز خود را برای ترک منزل آماده کرد. او هنگام خروج از منزل به پیتر خدمتکارش گفت که تا یک ساعت دیگر به خانه باز خواهد گشت.
ساعتی بعد، هنگامی که فیتز در بازگشت اتومبیلش را جلو خانه اش متوقف می کرد چشمش به یک لندرور افتاد که مقابل در ورودی خانه او پارک شده بود. روی بدنه اتومبیل لندرور آرم و علامت مخصوص نیروهای امارت متصالح عمان به چشم می خورد. در جلو لندرور نیز یک اتومبیل مشکی رنگ ساخت انگلیس به چشم می خورد. مشاهده اتومبیل ها فیتز را به فکر فرو برد. نگرانی فیتز هنگامی بیشتر شد که خدمتکارش به او اطلاع داد سرهنگ بانرز و یک مقام دیگر دولت انگلیس در خانه انتظارش را می کشند. فیتز با شتاب خود را به اتاق پذیرایی رساند و با سلامی غرا به میهمان هایش خیر مقدم گفت:
« آقایان به خانه من خوش آمدید ولی ممکن است بفرمایید افتخار این ملاقات غیر منتظره را مدیون چه کسی هستم ؟!»
سرهنگ باترز بعد از دادن جواب سلام فیتز شخصی را که همراهش بود به او معرفی کرد:
«ایشان آقای برایان فالمه نماینده سیاسی دولت انگلیس در امارات متصالح است.»
فیتز با برایان فالمه دست داد و سپس هر سه نفر بر روی مبل های روبروی پنجره بزرگ اتاق پذیرایی که چشم انداز آن آب های دم کرده و فیروزه رنگ خلیج فارس بود جای گرفتند.
نخستین کسی که شروع به صحبت کرد برایان فالمه بود:
« مطمئن هستم که آقای فیتز مرا کاملا بجا می آورد. ما همین چند هفته پیش در میهمانی منزل مجید جابر با هم گفتگوی جالبی داشتیم!»
فیتز گفته های فالمه را تایید کرد:
«بله، شما را خوب بیاد می آورم و از اینکه یکبار دیگر مرا به دیدار خود مفتخر کردید بسیار خوشحالم و خیلی مایلم بدانم که از دست تازه واردی مثل من برای شما آقایان کهنه کار چه کاری ساخته است؟»
فالمه بدون مقدمه چینی به مطرح کردن موضوع مورد نظر خود پرداخت :
«ما احساس می کنیم که شما می توانید در حل برخی مسائلی که به تازگی در این منطقه بروز کرده به ما کمک کنید و یا اگر کمکی از شما ساخته نیست دست کم کاری کنید که بیش از این بر مشکلات ما افزوده نشود.»
فیتز قیافه ای شگفت زده به خود گرفت:
«منظور شما از افزوده شدن بر مشکلات چیست ؟»
دولت انگلیس اعلام کرده است که قصد ندارد مانند گذشته نقش ژاندارم در خاورمیانه به خصوص در شبه جزیره عربستان را ایفا کند
« سیاست کلی دولت اعلیحضرت ملکه انگلیس بر حفظ آرامش و جلوگیری از بروز کشمکش میان حکمرانان امارات متصالح استوار است که البته اجرای این سیاست کار بسیار دشواری است. قدمت حضور ما در این منطقه به یکصد و پنجاه سال می رسد و ما مایل نیستیم از انجام تعهدات مان شانه خالی کنیم.»
پیش از آنکه فیتز فرصت پاسخگویی بیابد سرهنگ باترز شروع به صحبت کرد:
«فیتز، واقعیت اینست که نیروهای امارات متصالح نسبت به ورود اسلحه و مهمات غیرمجاز به این منطقه حساسیت زیادی دارند چون این گونه وقایع ممکن است به مناسبات انگلیس و امارات لطمه شدیدی وارد کند. همان طور که اطلاع داری دولت انگلیس اعلام کرده است که قصد ندارد مانند گذشته نقش ژاندارم در خاورمیانه به خصوص در شبه جزیره عربستان را ایفا کند. بار اولی که در اقامتگاه حاکم دوبی با تو ملاقات کردم برایت توضیح دادم که چین کمونیست سرگرم سازمان دادن یک جنبش کمونیستی در منطقه است. کمونیست های مورد حمایت چین آشکارا در عمان و یمن جبهه های به اصطلاح آزادی بخش تشکیل داده اند و طبق اطلاعات واصله تشکیلات زیرزمینی خود را در اراضی امارات متصالح متمرکز ساخته اند. آنها منتظر روزی هستند که دولت انگلیس رسما تصمیم خود را مبنی بر خارج ساختن نیروهایش از منطقه به مورد اجرا در آورد. اگر کمونیست ها در عمان به پیروزی برسند کنترل تنگه هرمز و در نهایت کنترل ورود و خروج کشتی ها از منطقه خلیج فارس را به دست خواهند گرفت.»
فیتز که تلاش می کرد خود را از همه چیز بی اطلاع نشان دهد با لحنی نسبتا خشمگینانه پرسید:
« این مسائل چه ربطی به من دارد. از روزی که من به دوبی آمده ام تا به حال افراد مختلفی این مسائل را با من در میان گذاشته اند. اصلا مگر من چه کاره هستم؟»
حالا نوبت نماینده سیاسی دولت انگلیس بود که به فیتز پاسخ دهد:
« باید بدون پرده پوشی به اطلاعت برسانم که ما می دانیم شما و تنی چند از بازرگانان دوبی مقادیری اسلحه و مهمات به طور پنهانی به این شیخ نشین وارد کرده اید. ضمنا ما خوب می دانیم که شورشیان کمونیست با پرداخت پولهای گزاف سرگرم خرید اسلحه برای استفاده جنگجویان خود در ایالت ظفار هستند. برای ما جای سرافکندگی بسیار است که مشاهده کنیم یک روز دشمنان قسم خورده ما به سلاح های پیشرفته آمریکایی از نوع همان سلاح هایی که در ویتنام به کار برده می شود مجهز شده اند.»
فیتز با تغیر پاسخ داد:
«شما می توانید از مشکلات کار ما در ویتنام درس بگیرید و آموخته های خود را در اینجا به کار گیرید! ولی من تصور نمی کنم که افتادن چند قبضه سلاح به دست شورشیان ظفار تاثیر چندانی در پیروزی با شکست آنها داشته باشد.
اشکال اساسی کار شما در وجود آن غول بی شاخ و دمی که نام سعید بن تیمور(۱) است نهفته است. او اختیار مرگ و زندگی مردم کشور خود را در دست دارد. این حاکم جبار دمار از روزگار مردم عمان در آورده و به کوچکترین گناهی حکم به مرگ آنها می دهد. وضعیت سلطان تیمور درست شبیه نگو دین دیم (۲) دیکتاتور ویتنام جنوبی در دوران پیش از شروع جنگ های خونین ویتنام است. اگر ما آمریکایی ها آن همه از رژیم نگو دین دیم حمایت نمی کردیم، کارمان در ویتنام به این جاها نمی کشید. کسانی چون سلطان سعیدبن تیمور راه به قدرت رسیدن کمونیست ها را هموار می کنند.»
برای چند لحظه ای میان آن سه نفر سکوت برگزار شد تا آنکه برایان فالمه با لحنی نسبتا خشم آگین شروع به صحبت کرد: « آقای فیتزلود ما برای بحث درباره مسائل سیاسی به اینجا نیامده ایم. حضور ما در اینجا برای اینست که به شما تذکر دهیم وارد کردن اسلحه و مهمات به دوبی بدون آگاهی و اطلاع سرهنگ باترز عملی بینهایت ناپسند است.»
فیتز بی درنگ به اظهارات فالمه پاسخ داد:
«یعنی شما می خواهید مرا به وارد کردن غیرمجاز اسلحه به دوبی متهم کنید ؟ »
فالمه که از لحن خشن فیتز تا حدی جا خورده بود دست و پای خود را جمع کرد و گفت:
« البته منظورمان این نیست که شما مستقیما در این کار دخالت داشته اید ولی اعتقاد داریم که یک محموله اسلحه همین چند هفته پیش با همکاری و مساعدت شما به طور قاچاق از طریق خور وارد دوبی شده است.»
فیتز حالتی عصبی تر به خود گرفت:
«شما چطور جرات می کنید به یک افسر بازنشسته ارتش آمریکا چنین تهمت ناروایی را وارد سازید ؟ آیا فردی چون من میتواند دستیار کمونیست ها باشد؟»
شما چطور جرات می کنید به یک افسر بازنشسته ارتش آمریکا چنین تهمت ناروایی را وارد سازید ؟ آیا فردی چون من می تواند دستیار کمونیست ها باشد؟
لبخند موذیانه ای بر لبان سرهنگ باترز نقش بست:
«عصبانی نشو فینز، ما هرگز تو را به همکاری با کمونیست ها متهم نکرده ایم.»
پیش از آنکه فیتز لب باز کند برایان فالمه صحبت های سرهنگ باترز را تکمیل کرد:
«منظور ما این است که سلاح های وارده به دوبی ممکن است سرانجام به دست شورشیان کمونیست بیفتد. اصلا ممکن است به ما بگویی که تو به چه دلیل هر روز مقداری از اوقاتت را در لنج کذائی متعلق به دوست ایرانیت می گذرانی؟»
فیتز به آرامی پاسخ داد:
«هیچ دلیلی وجود ندارد که شما تا این حد نسبت به علاقه ذاتی من به فن کشتی سازی کنجکاوی به خرج دهید!»
برایان فالمه لبخند استهزاء آمیزی تحویل فیتز داد و گفت:
« آقای فیتز لود خودتان را به کوچه علی چپ نزنید. شما خوب می دانید که منظور ما چیست. نگرانی ما این است که استفاده از توانایی و مهارت شما در امر تهیه اسلحه و نصب آنها روی لنج ها و قایق ها رفته رفته در این حوالی به یک عادت تبدیل شود. ما خوب می دانیم که شخص حاکم دوبی به خاطر آنکه شما مکنونات قلبی خود را درباره یهودیان بیان کرده اید علاقه و ارادت زیادی به شما پیدا کرده است ولی نصیحت ما به شما این است که با ندانم کاری بخت و اقبال خود را خراب نکنید! »
فیتز با بی تفاوتی پرسید:
«در این صورت باید به شیخ راشد هم نصیحت کنید که بیش از اینها حواسش جمع باشد.»
برایان فالمه پیپی از جیبش بیرون آورد و بعد از روشن کردن پک محکمی به آن زد به طوری که فضای اتاق آکنده از دود پیپ شد. او ضمن اینکار سری تکان داد و در پاسخ فیتز گفت:
امیدواریم شما هم قول بدهید که از این پس اقدام به ورود غیرمجاز اسلحه و مهمات از ایران نکنید!
«نه، ما قصد اندرز دادن به شیخ راشد را نداریم و حاضریم آنچه را که در این چند هفته اخیر در اینجا رخ داده به فراموشی بسپاریم ولی امیدواریم شما هم قول بدهید که از این پس اقدام به ورود غیرمجاز اسلحه و مهمات از ایران نکنید! متاسفانه حاکم دوبی به اندازه کافی از خطرات جنبش براندازی کمونیست ها آگاهی ندارد در حالی که شما در ویتنام با کمونیست ها رودررو مبارزه کرده اید. ضمنا ما سعی خواهیم کرد نظرات شما درباره سلطان سعید بن تیمور را به اطلاع مقامات وزارت خارجه انگلیس برسانیم.»
برایان فالمه بعد از ادای این مطالب برای خداحافظی و ترک خانه فیتز از جا برخاست و ضمن خداحافظی گفت:
«از اینکه وقت شما را گرفتیم پوزش می خواهم ولی من اطمینان دارم که شما وضع ما را در اینجا درک می کنید.»
هنگام خداحافظی سرهنگ باتز رو به فیتز کرد و گفت:
« از تو دعوت می کنم برای بازدید از فعالیت نیروهای امارات متصالح سری به مقر این نیروها در شارجه بزنی و ضمن صرف شام با افسران ما، از تجربیاتت در جنگ ویتنام برای آنها صحبت کنی چون واقعیت این است که ما انگلیسی ها در زمینه مبارزه با جنبش های براندازی تجربه چندان قابل توجهی نداریم.»
در آخرین لحظاتی که سرهنگ باترز و فالمه از خانه فیتز بیرون می رفتند برایان فالمه برای اتمام صحبت ها با فیتز لحظه ای مکث کرد و گفت:
« آقای فیتز، این راهم بدانید که ما مخالفتی با مشارکت شما در عملیات قاچاق محمولات طلا به سواحل هند نداریم ولی به هیچ وجه مایل نیستیم که میان شما و ماموران گارد ساحلی هند درگیری مسلحانه روی دهد. ضمنا این راهم بدانید که مستشاران انگلیسی با افراد نیروی دریایی هند همکاری نزدیک دارند حتی آن ها را در قایق های گشتی همراهی می کنند.»
فالمه که متوجه بروز آثار نگرانی در چهره فیتز شده بود دستی روی شانه او گذاشت و با لحنی دلسوزانه ادامه داد:
« نگران نباشید آقای فیتز. ما قصد خبر چینی برای مستشاران انگلیسی نیروی دریایی هند نداریم چون در حال حاضر وظیفه ما حراست از منافع شیخ راشد حاکم دوبی است.»
فیتز که نمی خواست در این لحظات آخر در برابر دو مامور زیرک و کار کشته انگلیسی فردی شکست خورده جلوه کند سری تکان داد و گفت:
«بله آقای برابان فالمه. شما حق دارید حافظ منافع شیخ راشد باشید چون از برکت وجود شیخ راشد هر سال میلیون ها پوند سود خالص به جیب شرکت های مهندسی و پیمانکاری انگلیس در دوبی سرازیر می شود!»
(۱) سلطان سعید بن تیمور حاکم سابق مسقط و عمان که به کوشش پسرش سلطان قابوس پادشاه فقید عمان از حکومت خلع شد و مدتی بعد در گذشت.
(۲) نگودین دیم ( Ngo Dinh Diem ) دیکتاتور ویتنام جنوبی در سالهای دهه ۵۰ که در کودتای خونین ژنرال وان نیو به قتل رسید.