به طور سنتی، مردها قرار بوده برای خودشان "کسی" بشوند، زنها برای خودشان "کسی" را پیدا کنند. فرهنگی که در واقع نقشهای خشک و از پیش تعریف شده‌ی مردانه و زنانه را تعیین (یا حتی تحمیل) میکند.

این فرهنگ طبیعتا نقش مرد را به عنوان نان آور، تکیه گاه، نگهبان قبیله (در جامعه‌ی مدرن، خانواده)، مظهر اقتدار (حتی کاذب و ناسالم) و ویژگیهایی از این دست تبیین میکند. و در مقابل، زن می‌بایست نقش مطیع (به نفس کلمه‌ی “اطاعت” فکر کنیم)، فداکار و ایثارگر (خودش را فدا کند) و سلطه پذیر را ایفا کند تا از چتر حمایتی مرد برخوردار شود. و به همین شکل پایه‌های “جنسیت‌زدگی” ریخته میشود.

بدون شک این فرهنگ غالب برای سالیان زیادی کاربرد داشته (و مطمئنا هنوز هم در جوامعی کاربرد دارد). اما قابل انکار نیست که به اقتضای زمانه، جامعه‌ی ما کم کم در حال تغییر است و این دو قطبی مرد و زن هر چه بیشتر در حال از دست دادن کارکرد خود است.

مردسالاری، ساختاری هم علیه زن و هم علیه مرد

اگرچه که ویژگی‏های فیزیولوژیکی و زیستی ویژه‏ ای در مورد یک جنس خاص موجب شده که ضوابط و معیارهای جنسیتی ویژه‏ ای برای او در نظر گرفته شود، اما این نگاه تک بعدی باعث جبهه‏ گیری‏های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی انسانی “این دو گروه در مقابل هم” شده است و خب کاملا طبیعی است که جنگی بین مردسالاری (و تلاش برای حفظ جایگاه قدرت) و فمینیسم (تلاش برای دست یابی به جایگاهی برابر، هم در خانه و هم در اجتماع).

برای مطالعه بیشتر:

مهاجرت: تلاقی امیدها و ترس ها

مهاجرت: کشف و بازسازی هویت

همزمان با فاصله گرفتن از بافت سنتی زندگی و حرکت به سمت مدرنیته، طبیعتا زنها کم کم تلاش کردند به طلبیدن فرصتهای برابرتر. این شرطی سازی تاریخی در جهت “خود سانسوری” و “تطبیق پذیری” کم کم شروع به تغییر کرده و با همین آهنگ، میزان مشارکت زنها در زمینه‌های تحصیلی و شغلی بیشتر شده و طبیعتا انعکاس این رشد فردی، در ابعاد دیگر زندگی فردی، زناشویی، خانوادگی و اجتماعی نمایان شده است.


پیشنهاد امروز : نمایش سیزیف اثر آلبرکامو (تماشا کنید)


البته که تغییر این ساختار، به دلیل نبود سیستم‌های حمایتی اجتماعی و قانونی مناسب و قابل اتکا، اغلب حرکتی نرم، زیرپوستی و تلویحی است.

نقش زن در اشعار کهن فارسی

از طرف دیگر، از علل دیگر مقاومت به تغییر، ترس از روبرو شدن با ناشناخته‌ها، الگوبرداری از نسلهای قبل و تربیت (توسط خانواده و جامعه) هست که سیستم ارزشی مشخصی را جا انداخته است. طبیعتا از یک طرف، این سیستم ارزش گذاری هم پایدار و ماندگار است و از طرف دیگر، نسل به نسل منتقل میشود.

مردسالاری، ساختاری هم علیه زن و هم علیه مرد

این سکه یک روی بسیار متفاوتی هم دارد که اغلب توجه کافی بهش نمی‌شود. در ارزیابی این ساختار که اساسا فلش اتهامات را به سمت مرد میگیرد، در عین حال فشار و مسئولیت سنگینی را هم به دوش او می‌گذارد. مردهای این ساختار مجبورند (و نه مجاز) که تصمیم گیرنده باشند، عقیده‌ی خود را ابراز کنند و در نتیجه مسئولیت سنگینی را متحمل شوند، و قاعدتا اجازه‌ی تجربه‌ی بعد آسیب‌پذیری انسانی به آنها داده نمی‌شود. در صورتی که زنان نیاز و اجباری به اظهار عقیده ندارند و با آزادی بیشتری می‌توانند این وظیفه را به دوش مرد ماجرا بسپارند.

به قول رولو می :

 

بدون درک مسئولیت، هیچ آزادی بااصالتی وجود نخواهد داشت.

در نتیجه، این ساختار بر علیه هم زن و هم مرد هست و باعث تقویت رفتارهای ناسالم در هر دو جنس می‌شود. و در نهایت به نفع هر دو جنس، نسلهای بعدی و سلامت کلی جامعه است که ساختار متوازن‌تری در جامعه برقرار شود؛ با در نظر گرفتن تفاوت‌های سرشتی هر جنس ولی بدون تحمیل نقشهای غالب و ناکارآمد. سیستم‌های انسانی، اجتماعی و قانونی، اگر همزمان با تغییرات و مقتضیات زمانه تغییر نکنند، محکوم به شکست خواهند بود.