استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
منوچهر نیستانی (۴ مرداد ۱۳۱۵–۲۷ اسفند ۱۳۶۰)، شاعر معاصر ایرانی است. منوچهر نیستانی در قالبهای گوناگون غزل، شعر نو و شعر بیوزن اشعار قابل توجه، نو و عمیق سرودهاست. نیستانی از شاعران مطرح و پربار معاصر محسوب میشود که دارای زبان شعری مستقل و استوار است. شعر نیستانی شعری است اندوهگین، آمیخته به طنزی تلخ که با زبانی ساده و بیپیرایه از جهان پیرامون خویش سخن میگوید.
امروز، از نگاه تو سرگشته تر منم
هر گوشه را- به خواهش نا معلوم-
سر میزنم.
در دستم این عصای شکسته،
با دست من، ز رنج سفر شکوه میکند.
در عمق غلظت مه «لندن»…
یا در تراموای «وین»…
-درشهر دیگری، به دگر نام- …
در سالن اپرا، …
بر روی پل که مینگرد ساکت،
در اضطراب بی ثمر «پو»…
گزینش اشعار و خوانش :حسن دلاور
در پای نخل منحنی سالدیده ای،
در «الجزیره»
در نقبهای سرشار از داد،
و دود،
و نم،
-وز تاق و تاق مهره بیلیارد-
هر گوشه را،
-به خواهش نا معلوم-
سر میزنم.
« … با هر کسی هوای سفر هست،
با هیچکس نه رای نشستن.
سقف شکسته را پی آذین
طفلانه با گل آذین بستن؟
گل ها به سقف خنده زناناند.
بی اعتنا به ما گذراناند.
گلها ز مرگ و فتنه چه دانند؟ ..
این حرفها به لب، به دلم کوه کوه غم،
بی خواهشی صریح به هر سوی میروم.
«قیزقیز» میز کهنه، در زیر دست من،
چون دایهام به ناگاه انگیخت
از رخوتی به لذت یک خواب!
غوغای قهوهخانه، چو یک طشت آب سرد
ناگاه بر سرم ریخت.
میپرسم از رفیق کناری:
«باران که بند آمد؟»
-«آری»
و میروم …
منوچهر نیستانی
مطالعه این مطلب پیشنهاد می شود: