سینمای کمدی درست در زمان هایی مانند این روزهای دنیا که به شادی بیشتر محتاجیم می تواند یاری رسان ما باشد. برای این شماره فیلم دیگری را در نظر گرفته بودم. اما در آخرین لحظه نظرم عوض شد. و تصمیم گرفتم باز هم به سینمای کمدی نگاهی بیندازیم. در این شماره مجددا به برادران مارکس باز می گردیم. آنها جزو اولین نسل از کمدین هایی بودند که با ورود صدا به سینما وارد شدند.

برادران مارکس در نویسندگی فیلم نامه هایشان مشارکت فعال داشتند. به همین دلیل می بینیم که دیالوگ ها مناسب هر کدام از شخصیت هایشان است.

در این شماره به فروشگاه بزرگ محصول ۱۹۴۲ و درواقع آخرین فیلم دوران همکاری مشترکشان می رسیم.

گرچه در سال ۱۹۵۰ بطور تقریبا اتفاقی همکاری مشترکی را در یک فیلم داشتند. اما فروشگاه بزرگ عملا پایان کارشان به عنوان پارتنرهای سه گانه در تاریخ سینمای کمدی است.

 

برادران آشوب گر

شاخصه ی اصلی فیلم های برادران مارکس آشوب است. آشوبی بی نهاست گسترده که به جز خودشان هر کس و هر چیزی را که در پیرامونشان است را دربر می گیرد. این آشوب تنها فیزیکی نیست بلکه در دیالوگ ها هم به وضوح موج می زند.

در پایان به سکانس کوچکی از فیلم توجه کنید.

مادر: هی آقا! بچه هام؟!

چیکو: کدوم بچه ها؟

پدر: بچه ها ی من!

گروچو: اینجا چه خبر شده؟

پدر: من مثل خانومم قاطی نمی کنم. ما با ۱۲ تا بچه اومدیم اینجا. حالا فقط ۶ تاش موندن. چی سر شش تای دیگه اومده؟

گروچو: شماره ی گروهانشون چیه؟ ( دقت کنید زمان ساخت فیلم ۱۹۴۱ و در بحبوحه ی جنگ دوم جهانی است.)

پدر: گفتم فقط شش تا مونده. می دونم که 12 تا بچه دارم.

گروچو: هفته ای چقدر درمی آری؟

پدر: ۲۵ دلار!

گروچو: نمی تونی ۱۲ تا بچه داشته باشی!

پدر: به من نگوکه نمی تونم داشته باشم. تنها چیزی که می دونم من یک دوجین بچه داشتم و حالا فقط شش تا مونده

گروچو: مرد حسابی طبق آمار ۵ دلار خرج یک بچه است حالا ۱۲ تا بچه می شه ۶۰ دلار. تو فقط ۲۵ دلار درمی آری، پس محاله بتونی که ۱۲ بچه داشته باشی.

پدر عملا گیج شده و قانع می شود. تلاش می کند تا زنش را هم قانع کند که از طرف او سیلی می خورد.

یک فیلم یک دیالوگ : آنی هال

یک فیلم یک دیالوگ : سوپ اردک