نمایشنامه ” همه چیز می‌گذرد، تو نمی‌گذری” نوشته محمد چرمشیر، متنی بلند است که تک پرسوناژ آن مردی با عینک سیاه بزرگ بر چشمان و عصای سفید مخصوص نابینایان، بر صندلی نشسته و داستان خود را روایت می‌کند. داستانی که از شخصیت‌های سیاسی و هنری معاصر، از تزار روس و مصدق و مرلین مونرو تا خواننده‌های ایرانی ومحمد بیجه و ناصرالدین شاه قاجار و تا دیناسورها و موجودات فضایی مملو بوده و آنان را به بازی فانتزی و تخیلی خود می‌کشاند.


ربط کاراکترهای مورد اشاره در متن، از آنجایی که نه از لحاظ زمانی و تاریخی و نه مکانی، هیچگونه تناسبی ندارند، تنها می‌توان آنان را در بستر روایت طنز و فانتزی گوینده، به گستره تاریخ و رخدادهای آن در نظر گرفت و چه بسا به عنوان ناظری از هوش برتری دانست که هر چند به نظر می‌رسد نابیناست اما به آنچه در اعصار مختلف بر انسان گذشته و به وضعیت معاصر رسیده، واقف و آگاه است.

قهرمان به همراه اسبش تاریخ را در می نوردد.عاشق می شود و در این عاشقی اسبش را قربانی می کند.معشوقه اش را هم از دست میدهد. و در انتها در اوج تنهائی مسیری می یابد.این راه روزنه ایست برای آینده ای روشن.


بخش کلیدی متن در انتهای آن، همچون جرقه‌های نور از دل تاریکی‌ست و نشانی از آنکه آگاهی به کشف حقیقت جهان هستی در درک و شناخت خودست.


“همه چیز می‌گذرد، تو نمی‌گذری” مونودرامی تک‌گویه با ظرافت‌های جهان ادبیات فانتزی، تراوشات ذهن انسانی‌ست که دراین اجرا هر بخشی از آن توسط یکی از 11 بازیگر کم‌بینا و نابینا اجرا می‌شود. حالا کاراکتر نمایشنامه متکثر شده و به واقع فردی نابیناست که عصای سفیدی دارد اما فقط بر صندلی نمانده و مرتبا در فضای طراحی شده صحنه در حال رفت و آمد و اکت است.


تبحر بازیگران آنقدر تمرین‌شده و حرفه‌ای‌ست که با تعویض مکرر جاها، جاگیری‌های‌شان بدون نقص است و از اکسسوارهای متعددی در اجرای خود چنان بهره می‌برند که به نظر نمی‌رسد مشکل بینایی داشته باشند.
گروه اجرایی نمایش به کارگردانی غلامرضا عربی، هدایت درستی در اجرا دارند و اگر ابهام در متن باعث سردرگمی و یا عدم ارتباط لازم مخاطب با داستان می‌شود، بدون شک چیزی از هنرمندی آنان نمی‌کاهد. سبک و سیاقی که موجب بکارگیری و کاربرد تئاتر در بین افرادی با شکلی از کم توانایی جسمی یا معلولیت و نقص عضو و یا هر گروه استثنایی و اقلیتی از این دست می‌شود، از آنجا که بنوعی بر نظام مسلط غلبه و متفاوت عمل کرده است، قابل اهمیت و ارزش است. چه بسا زبان تئاتر نیازمند نوعی بازآفرینی معنایی‌ست که از انحصار بی‌نقصی و شمایل حرفه‌ای خارج شده و به افرادی برسد که با وجود مشکلاتی در بدن و یا ناتوانی جسمی، موجب بازنمایی هسته اثرگذار و غیرتجاری تئاتر می‌شوند. با این پیش‌آگهی، وجود نقص و کمبودهایی در اجرا، به عنوان امری پذیرفته شده، طبیعی و قابل قبول در نظر گرفته می‌شود. و جهان تماشاگر با جهان نمایش و بازیگرانی پیوند می‌خورد که در خارج از صحنه و دنیای بیرون، به نوعی غریبگی و فاصله انباشته شده و اتصال روشنی ندارد.


این آشنایی مضمونی برگرفته از متن نمایش در بخش پایانی و همسو با دریافت کارکتر نمایش، تاکیدی بر ایجاد حلقه‌های انسانی و زنجیره همراهی و قدم گذاشتن بر مسیر حقیقت و روشنی‌ست. مسیری که باهمانِ تنها می‌پیمایند.
برای تک تک بازیگران این گروه می‌بایست ایستاد و کف زد.

***

برای تماشای رایگان این نمایش تا تاریخ آخر ماه جولای ۲۰۲۴، از کد saeedmomtazi

در سبد خرید خود استفاده کنید .

حامی این برنامه :

تماشا کنید :

ریچارد دوم 

اپرای عروسکی عشق

وقتی کبوترها ناپدید شدند