محبت، واژه ای که آن را وصف نتوان کرد، به وصفی و حد نتوان نهاد به حدی که آن وصف و حدّ، هویدا و نزدیکتر بود به فهم از محبت، که گویند:

حبّ به نزدیک زهاد ظاهرتر از اجتهاد است به معروفی و به نزدیک تایبان آسان یاب تر از ناله و فغان و به نزدیک ترکان مشهورتر از آلت سواری ایشان و قصه ی حب و حبیب به نزدیک رومیان ظاهرتر از صلیب و…

پس سخن کوتاه باید در این معنا.


این نوشتار را با صدای علی مومنیان گوش کنید


اشتقاق و اصل لغت حب

پلاک۵۲ را در اینستاگرام دنبال کنید

اما در اشتقاق و اصل لغت حب عبارات و سخنان بسیار است که عارفین والامقام، زین الاسلام ، استادالامام، قشیری و نیز ابوالحسن علی بن عثمان هجویری، صاحبین رسالات ارجمند قشیریه و کشف المحجوب، برخی از آن اشتقاقات را در کتب خود مذکور و مزبور کرده اند که یادآوری چند غوررسی و تتبع از ایشان در باب این لغت از منظر فقه اللغه در این مقال خالی از لطف و حال نباشد:

  • محبت مأخوذ است از حبّه به کسر حاء و حبّه تخم هایی است در صحرا که بر زمین اوفتد و در خاک پنهان شود، باران بر آن بارد و آفتاب بر وی تابد، سرما و گرما از او گذرد و لیک به گذر زمان تغییر نکند، پس حب را حب نام کرده اند چون اصل نبات در حبّ است و اصل حیات در حبّ، یعنی که آن تخم نبات است و این تخم حیات و محبت نیز در دل به تغیر محیط، متغیر نگردد.
علی مومنیان
  • محبت مشتق است از حبّ به ضم حاء و حبّ سبوی را گویند که چون پر آب بود چیزی را دیگر در آن راه نبود چونان دل عاشق که چون مشحون از معشوق باشد هیچ چیز را به غیر یاد دوست و ذکر او در آن راه نباشد.
  • محبت برگرفته از حب است به ضم حاء و حبّ ترکه ای چوبین است چهارگانه و درهم ساخته که سبوی آب بر آن نهند تا آن را نگاه دارد همچون محب که جفای معشوق تحمل کند و دم نزند و بر دل او گران نباشد از آن که کارش آن باشد.

به کانال پلاک۵۲ در تلگرام بپیوندید

  • محبت مأخوذ است از حب به فتح حاء و حب جمع حبه ی دل است و حبه ی دل محل لطیفه دل است که اقامت محبت بدان باشد و به قول صاحب کشف المحجوب محبت را حب نام کرده اند به اسم محل آن که قرارش اندر حبه ی دل است و عرب نام کنند چیزی را به اسم موضع آن، یعنی محبت برگرفته از حب است و حب جمع حبه ی دل است و حبه ی دل محل قرار گرفتن محبت است در دل که حبه القلب یا صفای سویدای دل گویند.
  • محبت مأخوذ از حب است به ضم حاء و حب اسمی است مر صفای مودت را، که اعراب به قول هجویری صفای بیاض انسان، چشم را حبه الانسان خوانند، پس این محل رویت است همچون حبه القلب که محل محبت. و به قول سلمان ساوجی که شاید از اینجا گفته باشد:
من هرچه دیده ام ز دل و دیده دیده ام
گاهی ز دل بود گله گاهی ز دیده ام


شهر نیستی
خواننده : علی مومنیان شعر : محمد مفتاحی


  • محبت مأخوذ است از حباب الماء و آن غلیان آب است در حال طوفان پس حب نام گفته اند که دل مشتاق در انتظار رویت معشوق پیوسته بی قرار است، یعنی غلیان قلب همچون معظم آب. و نیز دو اشتقاق دیگر، که صاحب رساله قشیریه ذکر کرده است:
  • محبت مشتق است از لزوم و ثبات، چنان که وقتی عرب گوید احب البعیر، یعنی شتر زانو زده و برنخیزد همچون حب محبوب که از دل محب برنخیزد و در کتب لغت احباب را به کسر حمزه فرو خفتن شتر و مانده گشتن یا شکستن عضو و بیمار شدن وی گویند که برجای ماند تا بمیرد.
  • محبت مشتق است از حب به کسر حاء به معنای گوشواره و این به دو دلیل شبیه است به آن: اول آنکه گوشواره لازم و ملازم است بر گوش و دیگر آنکه اجزاء وی متحرک باشد و این هر دو از خواص حب.

از علی مومنیان بخوانید: خنیاگر خموش

اکنون ده قول از اقوال احباب و اصحاب محبت، مرادف با اشتقاقات فوق:

  1. محبت میلی بود دائم به دلی از جای برخاسته
  2. محبت ایثار محبوب بود بر همه چیزها
  3. حب، دست به گردن طاعت فراکردن بود و از مخالفت جدا بودن
  4. محبت، موافقت بود.
  5. حقیقت محبت آن بود که به جفا کم نشود و به وفا زیاد.
  6. محبت، تشویشی بود که از محبوب در افتد.
  7. محبت، فتنه ای بود که در دل افتد از مراد.
  8. محبت، بیرون ناآمدن است از دوستی به هر حال که باشد.
  9. محبت، آتشی بود اندر دل که هرچه جز مراد محبوب بود بسوزد.
  10. محبت، درست نیاید الا به بیرون آمدن از دیدن محبت به دیدن محبوب، نیستی علم محبت را.

والسلام