عید و عمو نوروز از هزار و یک روز
آقای خداوِردیِ بی مروت از زنگ اول تا حالا کُلی گچ های مَش فیاض رو حروم کرده تا هزار تا تکلیفِ عید برای ما رویِ تختهِ سیاه که حالا سفیدِ سفید شده بنویسه. اینم شد عید؟ کُفری میشم از مدرسه دِ درو. می رَم به…
داستان های هزار و یک روز – اپیزود دوم : داستان خرِ ملا
تمامِ در و دیوارِ و سقفِ قهوه خونه، از دود سیاهِ سیاهه. این موقعِ روز بساطِ شاه رجب کِساده اما، شب ها وقتی مرشد قنبر داستانِ رستم و سهراب رو نقل میکنه بیشترِ جوون ها و بچه ها و پیرمردها مشتریش می شن.