حکایت «سَر خَر» عبید زاکانی
روزی مردی سوار بر خر از دهی به دهی دیگر می رفت. در میان راه عده ای از جوانان که شراب خورده و مست بودند راه را بر او می بندند؛ یکی از آنها جامی پر از شراب به او تعارف می کند. مرد استغفرالله گویان سرباز زد.
رخش چون ماه شب چهارده است
اصلاح ماه شب چهارده تا به حال حتما به گوشتان خورده، تصویر ذهنی ما با شنیدن و بیان این اصطلاح، زیبایی صورت شخص است
سلطان خانم
سلطان خانم ، خانومش بود، خوشگل و خوش قد و بالا و خیلی کم سن و سال تر از شوهرش، اما ساده، نجیب و واقعن وفادار