حکایت «سَر خَر» عبید زاکانی
روزی مردی سوار بر خر از دهی به دهی دیگر می رفت. در میان راه عده ای از جوانان که شراب خورده و مست بودند راه را بر او می بندند؛ یکی از آنها جامی پر از شراب به او تعارف می کند. مرد استغفرالله گویان سرباز زد.
نه فرشته ام، نه کفتر!
در دوران مدرسه، هر از چند گاهی سر و کله ی یکی از همین باورها پیدا می شد و مثل امواج پاندمی کوید سراسر مدرسه را درمی نوردید. مثلاً یکی از بچه ها چو می انداخت که از قدیم گفته اند هرکس بتواند نوک زبانش را به نوک بینی اش برساند پولدار می شود.
ضد تبلیغ های اینستاگرامی (تبلیغات گاوی)
ماجرا زمانی آغاز شد که یک روز عصر خسته وارد خانه شدم و پسرم با دیدنم گفت: بابا برام بستنی خریدی؟ فراموش کرده بودم. تا خواستم بگویم که متاسفم و فردا برایش بستنی می خرم. در حالی که با ناراحتی ازم دور می شد گفت: خیلی گاوی!
زمین چگونه از حمله آدم فضایی ها نجات یافت؟
شما نیز لابد فیلم های هالیوودی را دیده اید که در آن آدم فضایی ها به زمین حمله می کنند اما با وجود ابرقهرمانان هالیوودی شکست خورده و زمین نجات پیدا می کند. اما این ها همه فیلم است و باور نکنین. ما در پلاک ۵۲ می خواهیم برای اولین مرتبه حقایقی را درباره نجات زمین در برابر فضایی ها توسط ما ایرانی ها مطرح کنیم.
مارک آنتونی
درواقع مارکوس آنتونیوس موردنظر ما از قصد یه کاری کرد که نامش در تاریخ به عنوان مارک آنتونی ثبت بشه و اینطوری ما بتونیم اون رو به عنوان یک فرد واحد و مستقل در زمرهی جوگیران تاریخ شناسایی کنیم.
استاد و شیطان
استاد با فنجانی از قهوه و کتابی که تا وسط هایش را خوانده، روی کاناپه لم داده بود. ساعت نه شب را نشان می داد و هنوز زنش از مهمانی نیامده بود.
آیا شما به شانس اعتقاد دارید؟؟
در این ور دنیا در جهان سوم همه چیزمان در حالتی از قصه ها و یکی بود یکی نبود گیر کرده است. بسیاری از اوقات وقتی اخبار را دنبال می کنم، انگار در هزار و یک شب زندگی می کنم. همه چیز اطرافمان طوری در وسط شانس ها احاطه شده که بعضی اوقات فکری می شوم که نکند داخل یک تخم مرغ شانشی بزرگ زندگی می کنیم.
اعترافات داوود قنبری !
به عنوان نویسنده ای که در طول یک سال گذشته نوشته هایش را دست کم در گوزن طولانی مطالعه کرده اید می خواهم در همین آخر سالی و آغاز پرشکوه سال آینده دست به اعترافاتی بزنم.