دیوید! تو رو خدا نیا اینجور جاها
روز ملاقات نیست اما از آسایشگاه زنگ زدهاند که بیایم عمه را ببینم. ناخوش شده و قرار ندارد. در راهرو قدم میزند. دستش را میگیرم و روی نیم…
فروش اوکازیون خاک
شما تا به حال خاک وطنتان را فروختهاید؟ بیخود چپ چپ نگاهم نکنید. من فروختهام.اجازه بدهید قبل از هر توضیحی کامنتها را ببندم. ظرف چهار ثا…
اصغر آقا فرمون به کانادا می رود
” اسی جان! الان که دارم این نامه را برات می فرستم دلم مثل یاتاقان پیکان گوجه ای روزگار جوانیم، سوخته. اصلا بگو جزغاله شده. آقایی که شما ب…
همه چیز درباره مهاجران مزدکی
من هم تازگی و با مهاجرت خانوادهی صمیمیترین دوستم به کانادا از امروز به جمع شما پیوستم. خب خیلی هم عجیب بود که من به این سن رسیده بودم و از بین اطرافیانم کسی مهاجرت نکرده بود.