No Means No
ببینید عزیزان مگر نه اینکه وقتی کنار یک زن هستید و او میلی به ارتباط یا حتی ادامه ارتباط ندارد و می گوید نه باید تمکین کنید و بپذیرید که نه یعنی نه؟ خب وقتی می خواهید رییس جمهور یا نماینده مجلس شوید هم باید به این اصل احترام بگذارید.
چطور ما ایرانی ها جنبش « #سکوت_نکنیم » را ساکت کردیم؟
همه می دانیم که در ایران یک مرد به صورت خودکار از بچگی در خانه و مدرسه و اجتماع یاد می گیرد متجاوز باشد.
عمه آزارگر
عمه خانم با ماسک و عینک آفتابی مینشیند مقابلم. ترسخورده و مظلوم به نظر میرسد.عمه جان چی شده؟ چرا اینقدر مستاصلین؟
خاطرات یک مددکار اجتماعی – داستان محبوبه
زهرا شهدادیان محبوبه هفت ماهه باردار بود وقتی که به مرکز ما آمد . دختری بود بیسواد و ساده از روستایی دور افتاده و محروم ، فرزند آخر پدر و مادری پیر که در کودکی محبوبه فوت شده بودند و از میان خواهران و برادرانی…
خاطرات یک مددکار اجتماعی – داستان طوبی
در سونا نشسته بودم، میخواستم فقط چند دقیقه با خودم خلوت کنم. سه ماه میگذشت از مادر شدنم و من هنوز در شوک تغییر بزرگی بودم که در زندگیام ایجاد شده بود. در افکار خودم غرق بودم که صدای همهمه از طبقه بالا آمد.
خاطرات یک مددکار اجتماعی – داستان حلیمه (قسمت سوم)
حلیمه (قسمت سوم) حلیمه آهی بلند کشید و ادامه داد : روزها پشت سر هم می آمدند و می رفتند و من هنوز منگ بودم و نمی فهمیدم که چه طور به این ج…
خاطرات یک مددکار اجتماعی – داستان حلیمه (قسمت دوم)
زهرا شهدادیان حلیمه ادامه داد : « با وجود این که در ایل زندگی می کردیم و خواهر و برادرهایم در سیاه چادر های اطراف بودند ولی گاه روزها می گذشت و من فرصتی پیدا نمی کردم که آن ها را ببینم . صبح ها…
خاطرات یک مددکار اجتماعی – داستان حلیمه (قسمت اول)
در مرکز ما زنان آسیب دیده اجتماعی در کنار هم زندگی می کردند و مهارت های زندگی و کاری یاد می گرفتند . مثل اعضای یک خانواده هر کدام یک مسئولیتی داشتند ، بعضی ها آشپزی می کردند ، بعضی ها به نظافت عمارت می پرداختند.