مهرناز تاج فر

سرمقاله شماره پانزدهم

راستش را بخواهید در طول دو هفته گذشته ذهنم دائم درگیر موضوع سرمقاله این شماره بود ولی به نتیجه ای نمی رسیدم. موضوعات زیادی به نظرم می رسید اما هیچکدام جذابیت لازم را نداشتند. برای همین، امروز دیگر تصمیم گرفتم پشت میز کار بنشینم و با مرور دوباره وقایع و اخبار، از فرصت کوتاهی که برایم باقی مانده بود برای پیدا کردن سوژه ای مناسب و نوشتن سرمقاله استفاده کنم. با خودم عهد کردم تا سرمقاله تمام نشده از پشت میز بلند نشوم. اما همینکه کامپیوتر را روشن کردم، پیامی از دوستی عزیز و فرهیخته دیدم که از من دعوت می کرد به تماشای تیاتری که او و دوستانش آماده کرده بودند، بنشینم (۱). گفته بود که هر کدام از بازیگران در منزل خودشان هستند و این نمایش به صورت مجازی و بر روی یکی از نرم افزارهای ارتباط تصویری گروهی برگزار می شو­د.

در یکی دوماه گذشته درباره اجرای مجازی موسیقی و نمایش زیاد شنیده بودم ولی قسمت نشده بود که در یکی از آن ها شرکت کنم و برای همین دعوتش را قبول کردم و با کنجکاوی وارد سالن مجازی تیاتر شدم. همینکه هنرمندان دوربین های خود را روشن کردند، دیگر نتوانستم چشم از صفحه نمایش بردارم و نوشتن سرمقاله را فراموش کردم. در پایان نمایش، ‌دوربین ها و میکروفن ها را روشن کردیم . واقعا احساس می کردم یک اجرای زنده و کاملا صمیمی را دیده ام. می توانستم با بازیگران خوش و بشی بکنم. حتی باقی تماشاگران را که نمی دانستم هر کدامشان از کجای دنیا در این سالن مجازی گرد هم آمده اند را هم می دیدم و صحبت هایشان را می شنیدم.

شوپن جمله جالبی دارد. او می گوید که شکل بخشیدنِ با احساس به یک چیز را هنر می گویند.

یکی از کانادا بود و آن دیگری از ایران و من هم در اتاق کارم نشسته بودم و داشتم اجرایی زنده را می دیدم و از آن لذت می بردم . راستش بیشتر از آنکه داستان و نمایشنامه برایم جالب باشد، احساس می کردم با چشم خودم شاهد ورود بشر به عرصه جدیدی از تاریخ هنر هستم.

فردریک شوپن

شوپن جمله جالبی دارد. او می گوید که شکل بخشیدنِ با احساس به یک چیز را هنر می گویند. دوستان من داشتند با احساس خود و با سبکی نو به صفر و یک های فضای مجازی شکل می بخشیدند و هنرنمایی می کردند. به نظرم این سبک ترکیبی نوآورانه از رمانتسیم و رئالسیم بود.

دورانی که در آن پیش گویی مارشال مک لوهان کانادایی به کمال واقعیت می پیوندد و دهکده ای جهانی با محوریت هنرهای نمایشی شکل می گیرد.

شکل جدیدی از احساسات و تجارب ذهنی هنرمندِ گریزان از قاعده های کلاسیسم که بر قوانین طبیعت و جامعه استوار شده است. هنری که پدیده های روانی انسان را در پرتو موقعیت محیطی و ویژگی های فردی او می جوید. موقعیتی محیطی این روزها که ناشی از ایزوله شدن انسانِ اجتماعی است. سبکی که در آن هنرمند برای هنرنمایی دیگر نیاز به حضور در سالن های بزرگ و پر زرق و برق نخواهند داشت. تماشگر هم نیازی ندارد از خانه اش خارج شود. دورانی که در آن پیش گویی مارشال مک لوهان کانادایی به کمال واقعیت می پیوندد و دهکده ای جهانی با محوریت هنرهای نمایشی شکل می گیرد. دهکده ای که در آن هنرمندان و تماشاگران از هر جایی که هستند می توانند هم زمان احساس و اشتیاق شان را به دور از آداب و تشریفات دست و پا گیر، با هم به اشتراک بگذارند. دهکده ای که اتفاقا در آن محیط زیست هم پاک تر است. به نظرم این سبک ترکیبی نوآورانه از رمانتسیم و رئالسیم بود. شکل جدیدی از احساسات و تجارب ذهنی هنرمندِ گریزان از قاعده های کلاسیسم که بر قوانین طبیعت و جامعه استوار شده است.

به نظرم این سبک ترکیبی نوآورانه از رمانتسیم و رئالسیم بود. شکل جدیدی از احساسات و تجارب ذهنی هنرمندِ گریزان از قاعده های کلاسیسم که بر قوانین طبیعت و جامعه استوار شده است.

هنری که پدیده های روانی انسان را در پرتو موقعیت محیطی و ویژگی های فردی او می جوید. موقعیتی محیطی این روزها که ناشی از ایزوله شدن انسانِ اجتماعی است. نسل ما نسلی است که به دیدن وقایع عجیب عادت دارد. سقوط کمونیسم ، فرو ریختن دیوار برلین ، انقلاب ها، طالبان و القاعده و داعش ، برخورد هواپیما به برج های تجارت جهانی ، ظهور اینترنت، اختراع تلفن های هوشمند ،‌محاصره بشر در شبکه های اجتماعی، شیوع جهانی بیماری های جدید و خانه نشینی های طولانی مدت فقط بخشی از این وقایع هستند. دور از انتظار نیست که این نسل شاهد تولد یک سبک جدید در عالم هنر به نام کرونائیسم،‌ کوویدیسم و یا شاید ایزولیسم هم باشد. سبکی تاثیر گذار که احتمالا فصلی جدید را در تاریخ تمدن بشر ورق خواهد زد. شاد و سلامت باشید.

(۱) طوفان مهردادیان ،‌ گروه هنری واچیک ، نمایش متل ماه عسل، نوشته وودی آلن