تئاتر «تونل» با بازی درخشان «فاطمه معتمد‌آریا» روی صحنه رفته است و روایتی از تاثیرات جنگ را در نمایشنامه‌ی خود به‌تصویر می‌کشد. در تونل یک آسایشگاه روانی را میبینیم که فردی مبتلا به استرس تروماتیک در آن بستری است. تروماتیک مجموعه‌ای از علائم است که در پی مواجهه با عامل فشار آسیب‌زای بسیار شدید بروز پیدا می‌کند. فرد ترسان و با درماندگی واقعه را در ذهن خود مجسم می‌کند و در عین حال از آن اجتناب می‌کند.

 

«تونل» ساخته سیامک احصایی و براساس نمایشنامه فارس باقری به ظاهر داستان آدم‌هایی است که تلخی جنگ کامشان را در هم کشیده و اکنون در جنون ناشی از این دوتایی قربانی/قربانی کننده در پی ذم این پدیده شوم می‌باشند. ولی به نظر می‌رسد روایت باقری/احصایی از جنگ چیزی فراتر از داستان زن و مردی در یک آسایشگاه است و آنچه از نشانه‌های بی‌شمار روی صحنه و المان‌های دراماتیک موجود در نمایشنامه برمی‌آید، بیشتر با کاوشی روانکاوانه روبروییم که می‌تواند جنگ را نیز شامل شود.


به شکل قابل توجهی در «تونل» همه چیز دوتاست و اعضای این دوتایی‌ها در تقابل با یکدیگرند، برخی در مفهوم و برخی در شکل بصری روی صحنه. مهمترین دوتایی موجود زن/مرد است که در شکل بصری می‌توانند به دو شکل چپ/راست و بالا/پایین در میزانسن تقسیم شوند. این مساله بدان معناست که هیچگاه زن روی صحنه در سمت چپ یا بالای شخصیت مرد قرار نمی‌گیرد و این شکل بصری تبدیل به موتیفی در کل نمایش می‌شود.


در پی این دوتایی مهم با دوتایی رنگ – خاکستری/زرد در نورپردازی – و دوتایی اشکال هندسی – ال/مستطیل که می‌تواند به شکل ضمنی دال بر دوتایی فالوس/رحم باشد – روبروییم که دربردارنده المان‌های جنسیتی است. برای برجسته شدن این نظام دوتایی جنسی کارگردان به سمت اشیا می‌رود و منسوجات در این برجسته‌سازی نقش مهمی ایفا می‌کنند. برای مثال مرد را با لباس‌های نظامی خاکی‌رنگ درک می‌کنیم و زن را با ملحفه‌های سفید. علاوه بر یک دوتایی لباس نظامی/ملحفه، حتی با یک نظام دوتایی رنگی نیز مواجه می‌شویم.

گویی زندگی آن دو، همین خاطره است؛ بازنمایی خاطره، هربار به شکلی دیگر. آنها سال‌هاست از طریق همان تونل، که حالا به شکل دریچه‌ کولر بازنمایی شده، حرف می‌زنند. درست مثل 35سال پیش که تنها صدا بود و تاریکی. حالا هم تنها صدا است، اما این‌بار روشنایی. زن در روشنایی، در تونل تاریک قدم می‌زند و تصویرها را مرور می‌کند، و مرد با شصت‌و‌سه پوتین، سربازانش را به خط می‌کند. آن دو در این روشنایی تاریک، رویاهاشان را باهم تعویض می‌کنند: رویایی مشترک: «در رو باز می‌کنی و، آروم از گل‌فروشی میای بیرون. باد در موهات می‌خورد و کیف می‌کنی. داری قدم می‌زنی. از گل‌فروشی دور می‌شی. می‌بینی من اون‌جام. همون‌جا می‌مونم…


اما زیباترین المان در این نظام دوتایی، چیدمان متعامد اشیای همسان در صحنه است. تعامدی که به این نظام دوتایی مفهومی عمیق می‌بخشد. اشیایی که در صحنه نسبت به هم متعامدند عبارت است از دهانه کولر، تخت و میزها – هم میز غذاخوری و هم میز مخصوص وسایل و این تعامد به زیبایی براساس میله میان پایه‌ها صورت گرفته است. البته می‌توان صندلی‌های را نیز براساس میزانسن نشستن متقابل دو شخصیت، در این بازی شریک کرد.
کارکرد این تقابل دوتایی را می‌توان در آرا و تفکر ژاک لکان، نظریه‌پرداز فرانسوی جستجو کرد. لکان با اتکا بر نظریات سوسور در باب نشانه‌شناسی به دلالت‌گری اجزای ناخودآگاه – خواست، میل و تصویر – اشاره می‌کند و این نظر را پیش می‌کشد که دال به هیچ چیزی اشاره نمی‌کند؛ بلکه رابطه دلالتی از یک نظام ارزشی و سلبی تبعیت می‌کند که در آن یک دال فقط در رابطه به همه دال‌هایی که با آن تفاوت دارند، معنا می‌یابد. در چنین نگاهی با زنجیره‌ای از دال‌ها مواجه خواهیم شد که هر دال به دال دیگر و آن هم به دال دیگر می‌انجامد. همانند آنچه پیشتر بیان شد که با فرض دال زن و مرد در صحنه زنجیره‌ای از دال‌های چه از اشکال هندسی و رنگ و چه اشیا در مقام دال تبدیل به معنا می‌شوند.

برای مطالعه بیشتر:

سوپر ایگو و مبانی شکل گیری خشونت در جوامع ایدئولوژیک ( ژاک لکان)


در این نظام دلالتی دیگر خبری از یک مرکز واحد نیست و از همین رو نمی‌توان به صراحت «تونل» را اثری ضدجنگ نامید و آن را شکل گرفته حول مفهوم جنگ دانست. جنگ نیز در این نظام دلالتی تبدیل به یکی از آن دال‌های موجود در زنجیره دلالتی است. چنانچه لکان در تعریف ناخودآگاه از اصطلاح بازی زبانی استفاده می‌کند؛ این بازی را مجموعه‌ای از استعاره‌ها، کنایه‌ها، جناس‌ها و … می‌داند. لذا جنگ در این بازی زبانی – و البته بصری – به استعاره‌ای تبدیل می‌شود در جهت تنویر تقابل میان زن و مرد.


به همین نحو، تمام اشیای موجود روی صحنه قابلیت‌های زبانی پیدا می‌کنند و چه بسا تعامد اشیای همسان را می‌توان نوعی جناس تصویری دانست. خوابیدن زن و مرد و تقاوتشان – مرد روی تخت می‌خوابد و زن روی زمین – با در نظر گرفتن انجام یک فعل مشترک به دو شکل متفاوت تداعی‌گر جناس می‌شود.
اما این تنها مفهوم لکانی نیست که در نمایش نمود پیدا می‌کند. لکان در بحث رشد کودک از دوره‌ای سخن می‌گوید که کودک به درکی از دیگری می‌رسد و نظام دوتایی من/دیگری برایش مطرح می‌شود. لکان این مرحله توام با دریافت کودک از مفهوم فقدان می‌داند و از همین رو کودک در پی بازگشت به مادر خویش است. این مساله در «تونل» نمود ویژه‌ای دارد. در «تونل» مرد جهان خود را چیزی فراتر از اتاقش با تمام آن لباس‌ها و پوتین‌ها نمی‌بیند. ناگهان مدیر با بسته‌ای وارد می‌شود و به مرد عکس مادر و پدرش را نشان می‌دهد. مرد دچار سرگیجه می‌شود. او از فقدانی آگاه می‌شود که برایش تعریفی از دیگری شکل می‌گیرد. حال مرد از خاطراتش سخن می‌گوید و دیگر از آن مرد توهمی‌زده ابتدای نمایش خبری نیست. نقطه عطف نمایش شکل می‌گیرد و متعاقب آن شخصیت‌ها دست به انتخاب می‌زنند. در این تقابل زن یک گام از مرد پیش است. او درکی از دیگری دارد و در مقابل دیدن تصویری از زادگاهش، رفتاری مشابه نشان نمی‌دهد؛ بلکه از آگاهی خود می‌گوید.
این نخسین تقابل رفتاری زن و مرد نیست. بازی تفاوت از همان ابتدا شروع شده است. برای مثال زن از آسمان می‌ترسد و مرد از زمین یا زن قصد رفتن دارد و مرد قصد ماندن و یا آنکه زن از دست داده و مرد نابود کرده و در نهایت زن هدیه مدیر را نمی‌پذیرد و مرد می‌پذیرد. ولی زمانی که دو عکس به دو شخصیت داده می‌شود، این دوگانگی تبدیل به فعلیت رفتن و ماندن می‌شود. مرد که از لحاظ رشد روانی یک گام از زن عقب‌تر است با رفتن زن و درک فقدان، تصویری نمادین از زن برای خود خلق می‌کند و از همان لباس هدیه مدیر بهره می‌برد که زن آن را نپذیرفته بود.


از منظر لکان زن موفق به درک دیگر بودگی می‌شود و به موجودی نقش‌مند تبدیل می‌شود: نقش زن در کمک به مردی است که به نظر زمانی او را در خطر انداخته است. در مقابل مرد با مواجه با فقدان از درک دیگری طفره می‌رود و در فقدان دیگری آن را خلق می‌کند. لکان ورود زن و مرد به نظم نمادین را متفاوت می‌دانست. لکان بر این باور بود که هر کودک صرفاً می‌تواند دیگریت جنس دیگر را ببیند و دال بر آن باشد و این آغازی است برای ورود به قلمرو نمادین؛ جایی که زن بواسطه درک دیگری – با حضور مرد – از دروازه عبور می‌کند و مرد کماکان باقی می‌ماند. اینجاست که «تونل» معنا می‌یابد و تبدیل به دروازه‌ای برای بازگشت دو شخصیت به نقطه ابتدایی رشد روانیشان می‌شود و در این جدال، این زن است که پیروز می‌شود؛ از آن رو که زن در تونل بود و مرد روی تونل. پس این زن است که مسیر بازگشت را می‌شناسد و تلاشش برای همراهی مرد، به ظاهر بی‌نتیجه است؛ لیکن او را یک مرحله پیش می‌کشد و شاید روزی مرد نیز از «تونل» عبور کند.

احسان زیورعالم

***

برای تماشای رایگان این نمایش تا تاریخ آخر آپریل ۲۰۲۴، از کد saeedmomtazi

در سبد خرید خود استفاده کنید .

حامی این برنامه :

تماشا کنید :

اپرای عروسکی عشق

طبقه چندم، مونولوگ پنجم