استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
شاید تقسیم ادبیات به ادبیات زنانه و مردانه مفهوم خوشایندی نداشته باشد اما آن چه مهم و تاثیرگذار است، زندگی نویسنده با همه ی تبعیض هایی است که بر او تحمیل می شود. این که جنسیت او زن است یا مرد مهم نیست.
مهم این است که جامعهی پیرامون او با مفهوم انسان چگونه کنار می آیند و چگونه به آن می نگرد. تفاوت مفهوم زن و مرد در جامعه ای آزاد معنا ندارد، اما در یک جامعه ی مرد سالار و مستبد مفهومی دیگر دارد. زنان همواره در برابر نگاههای سیاسی و حقوقی در پی حقوق خود در مقابل مردان به پا خاستهاند و یکی از جریانهای فکری که پس زمینهی آثار ادبی را به وجود آورده است، همین نگاه اجتماعی و مسالهی حل نشده زنان است که در عصر حاضر به جریان فمنیستی مطرح است. همین موضوع در جوامع مختلف متفاوت و گفتمانی دیگرگونه است.
زنان بعد از مردان
ادبیات همواره نگاه ما را به جهان شکل میدهد. هر آنچه بر ما رفته است یا میرود با جهانی به نام ادبیات به ثبت میرسد. انسانها در قبال انسانها متعهّدند. نویسندگان نیز در قبال انسانها تعهّد احساس میکنند. آنها همهی مسائل را به زبان نمادین، استعاری و گاه ساده بیان میکنند و آنچه پشت هر بندی از نوشتار آنها قرار گرفته است، انسانی است که قائل به اصالت فکر است. کسی که توالی حوادث او را درگیر کرده است و واقعیّت موجود، او و روحش را کدر مینماید. پس در عین اختیار، خلّاقی است که صنعتگرانه به نوشتن همّت گماردهاست.
نویسنده در آفرینش شخصیّتها، با وجود شرایط و روابط حاکم بر جامعه، هر چند واقعی یا غیر واقعی، سعی در آفرینش گذشته یا آیندهی تاریخی و فرهنگی جامعه دارد. این آفرینشها منجر به خلق شخصیّتهای تاریخی رمان میشود. نویسنده به واسطهی رمان به آفرینش رسیده است که محدود به گزینش زمانی و مکانی است. این گزارش که روایت زمان و مکان مشخص را شکل میدهد، بخشی از تاریخ و فرهنگ هر سرزمینی محسوب میشود. با این همه رمانها میتوانند اصالت رهایی انسان را به تصویر بکشند و در واقع رهایی دهندهی انسانها باشند. هر چند که رمانها از عناصر فرم یا زبان تبعیّت می کنند.
نقطه عطف نقد و جریان فمنیستی، جنبههای اجتماعی و فرهنگی متمایز زنان و مردان است که با نگاهی موشکافه در مییابیم در جامعهای که زندگی مرد محور است و زن همواره ضمیمهی آن معرفی میشود نباید با این نگاه و این شرایط موقعیتی ایجاد کنیم که زن یک مرد باشد و مردگونه بیندیشد.
زن همواره یک زن است و این مقابله و مقایسه به جز پایمال شدن حق زن و نگاه فرودستانه برای او چیزی را به ارمغان نمیآورد، حتی در جوامع پیشرفته هم (به درجههای متفاوت) هیچگاه زنان از حقوق یکسان با مردان برخوردار نبودهاند و تمامی این جنبشها از آن جهت است که زنان میخواهند با دنیایی که خاص آنها نیست همپا گردند؛ اما باید بدانیم جهانبینی مرد سالار بر تمام دنیا حاکم است و تنها درک این ناهمسانی و نابرابریهای زن و مرد میتواند روح فمنیستها را کمی آرام کند.
اما گروهی از زنان به لحاظ سایهی سنگین مرد و ترس از مورد قبول قرار نگرفتن، زنانگی خود را زیر پا گذاشته و مردانه اندیشیدهاند. و زنان هنرمند در آثارشان این اندیشه مردانه را بروز دادهاند و بدینگونه شخصیت زنانهی خود را تضعیف میکنند.
در جنس دوم– سیمون دوبوار– با اتکا به این نکته که زمینههای عینی و اجتماعی برای پرورش جامعهای مردسالار بستری مهیا دارد و همواره زن تابع و «دیگری» خوانده میشود، بسیاری از واقعیات را بر زنان جهان آشکار ساخته است.
مطالعه کنید : معرفی کتاب در پذیرش کهنسالی اثر ماندگار سیمون دوبوار
جیهیلیس میلر در کتاب پیرامون ادبیات دربارهی ادبیات میگوید:
«ادبیات به مفهوم سنتی ما، به مفهوم تازهای از مولف و تالیف نیز متکی است و ژان پلسارتر همهی قدرت ادبیات را در سادهترین کلمات یا جملات نهفته میداند. اگر در فرهنگ ما مولف در مقام سرمنشا، اعتبار هر چه نوشته است را داشته باشد و صاحب اعتبار عظیمی باشد؛ پس مولف قدرت اینکه جامعهی پیرامون خود را به دقت بنمایاند را نیز دارد و اعتبار زبانی به کردار و کنشی در او میانجامد و ما مولف را مسوول آنچه مینویسد میدانیم.»
اگر متن دارای هستی باشد و این هستی را از مولف دریافت کند، در دنیای ادبیات کمتر میتوان نویسندهی زنی را یافت که هستی زنانهاش در متن او موثر واقع نشود.
در بحثهای متفاوتی پیرامون متن، با روش تحلیلی میتوان به این امر اشاره کرد که دنیای زنانه نمیتواند دنیایی دیگر را بیافریند.
تفاوت جنسی و توجیه آن حتی در زبان به سادگی قابل شناخت است و بیان اجتماعی خود یکی از راههای شناخت تفاوتهاست. گفتار نمیتواند بیطرف و خنثی باشد و اندیشه بدون گفتار به ثبت برسد. در تحلیل زیباشناسی نمیتوان موقعیت فعلی-زنانهبودن- را انکار کرد و به دنبال راهی نو برای جریان فمنیستی رفت.