استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
داستان زندگی جی کی رولینگ، نمونهی بارز الگوی داستانی از فرش به عرش رسیدن است. والدین او هیچگاه در دانشگاه درس نخواندند، او سالها بهعنوان مادر تکسرپرست با کمکهزینهی دولتی چرخ زندگیاش را میچرخاند و بیش از ده ناشر دست رد به سینهی او زدند تا اینکه ناگهان، تقریباً در عرض یک شبانهروز، به یکی از موفقترین و خواندهشدهترین نویسندههای تاریخ جهان تبدیل شد.
پس از گذر چند دهه از خلق «هری پاتر»، رولینگ داستان این پسربچهی جادوگر را به یک مجموعهی سرگرمی بسیار بزرگ تبدیل کرده که شامل کتابها، فیلمها، یک نمایشنامه، یک پارک تفریحی، بازیهای ویدیویی و… میشود. در ادامه مسیری که رولینگ برای رسیدن به این موفقیت چشمگیر طی کرد شرح داده شده است.
جی.کی. رولینگ – که با نام جوان (Joanne) رولینگ متولد شد – در گلاسترشر، انگلستان به دنیا آمد و همیشه میدانست که میخواهد نویسنده شود.
جی کی رولینگ همیشه در حال نوشتن و داستان تعریف کردن برای دایان، خواهر کوچکترش بود.
رولینگ در مصاحبهای در سال ۱۹۹۸ گفت: «بدون شک اولین داستانی که نوشتم (و آن موقع پنج یا شش سالم بود)، دربارهی خرگوشی به نام خرگوش بود. او سرخک گرفته بود و دوستانش، که یک زنبور غولپیکر به نام خانم زنبور هم جزوشان بود، از او دیدار کردند. از همان موقع که دربارهی خرگوش و خانم زنبور نوشتم، میدانستم که میخواهم نویسنده شوم، ولی این موضوع را به کمتر کسی میگفتم.»
وقتی رولینگ ۹ ساله شد، خانوادهاش به جایی در نزدیکی جنگل دین (Forest of Dean) نقلمکان کردند که نقشی پررنگ در «هری پاتر و یادگاران مرگ»، هفتمین جلد مجموعه دارد. او بقیهی دوران کودکی خود را در آنجا سپری کرد.
پدر و مادر او وقتی ۱۸ ساله بودند ازدواج کردند و هیچکدام دانشگاه نرفتند. پدر او مهندس هواپیما در شرکت رولز رویس بود و مادرش تکنسین علمی در دبیرستان.
رولینگ در سخنرانی جشن فارغالتحصیلی هاروارد در سال ۲۰۰۸ گفت: «میدانستم تنها کاری که دلم میخواهد انجام دهم رمان نوشتن است. منتها پدر و مادرم، که هردو در خانوادهای فقیر به دنیا آمده بودند و هیچکدام در دانشگاه درس نخوانده بودند، نظرشان این بود که تخیل بیشازحد فعالم صرفاً یک ویژگی فردی عجیب و بامزه است که هیچگاه نخواهم توانست با آن اجارهخانه پرداخت کنم یا حقوق بازنشستگی به دست بیاورم.»
دوران نوجوانی رولینگ سخت بود.
البته شرایط زندگی او هیچگاه بهاندازهی شرایط زندگی هری در خانهی خانوادهی دورسلی بد نشد، ولی او دوران نوجوانی خود را دورانی سخت توصیف کرد.
او در مصاحبهای به نیویورکر گفت: «خیلی خوشحال نبودم. فکر میکنم آن زمان زندگیام واقعاً ناخوشایند بود.»
وقتی رولینگ ۱۵ ساله بود، در مادرش بیماری اماس تشخیص داده شد. او یک دهه بعد، پیش از اینکه رولینگ موفق به چاپ اولین کتابش شود، درگذشت. بعداً یکی از پروژههای خیرخواهانهی او، کمک مالی ۱۶ میلیون دلاری به کلینیک عصبشناسی احیاکنندهی ان رولینگ ( Anne Rowling Regenerative Neurology Clinic) در دانشگاه ادینبورگ بود.
پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه، او برای مدتی در سازمان عفو بینالملل کار کرد.
جی کی رولینگ در دانشگاه اِگزِتِر (Exeter) در رشتهی ادبیات فرانسوی تحصیل کرد و در سال ۱۹۸۶ فارغالتحصیل شد. طبق بیوگرافی رسمیاش: «مطالعات او خارج از کتابهای فرانسوی و کلاسیکی که باید برای دانشگاه میخواند، آنقدر زیاد و گسترده بود که ۵۰ پوند بهخاطر تاخیر در تحویل دادن کتابها به کتابخانهی دانشگاه جریمه شد.» دانش او در حوزهی ادبیات کلاسیک (یونان و روم) بعداً در خلق نام لاتین طلسمها در «هری پاتر» به دردش خورد.
پس از فارغالتحصیل شدن، رولینگ در بخش پژوهشی سازمان عفو بینالملل مشغول به کار شد و کارهای ترجمه انجام داد. او این کار را مهم توصیف کرد. او گفت: «کار من خواندن نامههایی بود که مردان و زنانی که در کشورهای دیکتاتوری زندگی میکردند، با عجله نوشته بودند و خطر زندانی شدن را به جان خریده بودند تا به اطلاع دنیای بیرون برسانند که در کشورشان چه خبر است». ولی در یکی از مصاحبههای آتی، او گفت که این کار برای روحیهاش مناسب نبود.
او گفت: «من یکی از بینظمترین آدمهای دنیا هستم. بعداً ثابت شد که بدترین منشی دنیا هم هستم. تنها چیزی که دربارهی کار در دفتر دوست داشتم این بود که وقتی کسی حواسش به من نبود، میتوانستم در کامپیوتر داستان بنویسم. در جلسهها هیچگاه حواسم به حرفهایی که زده میشد نبود، چون داشتم در گوشهی دفترچه یادداشتم بخشهایی از داستانهای آتیام را مینوشتم یا اسمهایی جذاب برای شخصیتهایم ابداع میکردم.»
در دههی ۹۰، او مشغول طرحریزی داستان «هری پاتر» شد.
در قطاری تاخیرکرده از مبدا منچستر به مقصد ایستگاه کینگز کراس در لندن، ایدهی «هری پاتر» به ذهن رولینگ خطور کرد. طی پنج سال آتی، او پیرنگ پنج کتاب نخست مجموعه را طرحریزی کرد. او داستان را با دستخط معمولی نوشت و یادداشتهای شلختهاش روی کاغذهای مختلف تلمبار شده بودند. در کنار «هری پاتر»، او کار نوشتن روی رمانی مخصوص بزرگسالان را شروع کرد که هیچگاه آن را به پایان نرساند.
طبق گفتهی رولینگ، بدترین روز زندگیاش، سال نوی ۱۹۹۱ بود که در آن مادرش درگذشت. در آن روز رولینگ ۲۵ ساله بود.
رولینگ در مصاحبهای با تلگراف در سال ۲۰۰۶ گفت: «بابا صبح روز بعد ساعت ۷ به من زنگ زد و پیش از اینکه چیزی بگوید، میدانستم چه اتفاقی افتاده است. وقتی دواندوان از پلهها پایین رفتم، صدایی زنگی هولناک در سرم میپیچید، ولی نمیتوانستم اوج فاجعهبار بودن مرگ مادرم را درک کنم… هیچ روزی نیست که به او فکر نکنم. چیزهای خیلی زیادی برای گفتن به او دارم. خیلی زیاد.»
در سن ۲۶ سالگی، رولینگ به پرتغال مهاجرت کرد تا زبان انگلیسی تدریس کند. در آنجا او ازدواج کرد و یک دختر به دنیا آورد.
خسته از کار منشیگری، رولینگ به پورتو، پرتغا