استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
در مطب نشسته بودم که مردی با ریش کم و بیش بلند وارد شد و بی هیچ حرفی روی صندلی نشست.
گفتم: سلام جانم کاری از دست من بر میاد؟
گفت: دکتر دچار افسردگی عمیقی شدیم.
گفتم: مگه چی شده؟
گفت: تو مملکت ما یه سرزمین خوار اومده حالا من باید جوابشو بدم.
- زمین خوار شنیده بودم. ولی سرزمین خوار دیگه چه صیغه ایه؟
- هیچی این بابا سرزمینای دیگرون رو دوست داره بخوره بره بالا.
- حالا این چه ربطی به افسردگی شما داره. مگه سرزمین شما رو خورده؟
طرف خنده ای کرد و گفت: نه بابا دکتر متاسفانه من فقط کتاب دارم.
گفتم: این که خیلی خوبه.
طرف بلافاصله براق شد و فریاد کشید: این دیگر چه حرفی است که می زنی؟ دکتر مگر عقلت پاره سنگ بر می دارد. ما از شدت پشیمانی در آن دنیا هر روز ناخن نداشته ی مان را به دندان نداشته مان می گزیم و به خودمان لعنت می فرستیم که چرا باید به جای عشق و حال به دنبال کتاب نوشتن رفته ایم.
ناخود آگاه از روی صندلی پریدم و گفتم: شما گفتین اون دنیا؟
مرد خنده ای کرد و گفت: اوه دکتر! ببخشید یادم رفت خودم را معرفی کنم. من داستایوفسکی هستم.
خیالم راحت شد و سر جایم نشستم و گفتم: خوب جانم اشکالی نداره اتفاقا همین دیروز یه مریض داشتم خیال می کرد ارنست همینگوی.
مرد از شدت خشم بلند شد و گفت: دکتر ظاهرا من را باور نداری؟
بعد با دستانش بال بال زد و از جایش بلند شد و شروع کرد به پرواز به دور اتاق.
از آن بالا گفت: دکتر متوجه شدی که من روحی بیش نیستم.
کم مانده بود خودم را خیس کنم. در حالی که به خودم بابت انتخاب این شغل لعنت می فرستادم گفتم: بل بل بله. حالا لطفا بفرمایین س س سر جاتون
روح داستایوفسکی نشست و دوباره حالت غمباری به خود گرفت و گفت: دکتر تمام کتاب هایم را باید آتش بزنم.
گفتم: برای چی؟ من عاشق کتاباتونم.
گفت: برو بابا. وقتی این همه زحمت بکشی و برای بالا بردن فهم بشر این قدر زحمت به خود بدهی بعد ببینی تمام آنچه که نوشتی باد هوا بوده چه ارزشی دارد؟ آن از استالین این هم از این سرزمین خوار. خودت بگو نباید پشیمان شد؟ بدتر اینکه شنیده ایم از لج این سرزمین خوار دروس ما شناسی یعنی داستایوفسکی شناسی را می خواستند از بعضی دانشگاه ها حذف کنند. مسخره نیست؟
نمی دانستم چه بگویم.
تنها کاری که از دستم بر می آمد این بود که برایش چند قرص آرامبخش تجویز کنم و برود.
وقتی روح داستایوفسکی پرواز کنان از پنجره بیرون زد به این فکر افتادم که از تعطیلات استفاده کنم و به سفری دور و دراز بروم.