همانطور که می دانید هنر و به خصوص خلق آثار هنری می تواند روح آدم را جلا ببخشد. ارسطو که در دور و بر قصر اسکندر مقدونی می چرخید گفته بود هنر می تواند به ما کمک کند. من هم که روحیه ام بابت شغلم همیشه داغان است، تصمیم گرفتم در یکی از کلاس های داستان نویسی ثبت نام کنم.


با صدای نویسنده بشنوید


 


همانطور که می دانید کلاس های این روزا آن لاین و از راه دور هستند. من هم بعد از رفتن آخرین بیمارم لپ تابم را روشن کردم. استاد در همان ابتدای کلاس گفت: شاگردانم هیچ می دونین که مهمات و ادوات یک نویسنده برای نوشتن همین اخبار دور و بر خودشه.

بعد گفت: الان از تو گوشیم چند تا خبر براتون می خونم تا ببینیم کدوماشون به درد نوشتن می خورن.

از همین طنزپرداز بخوانید:

بعد گوشی اش را برداشت و شروع کرد به خواندن اخبار.

خب دانشجویان من اینم از خبر اول.

موقعی که خبر را دید چشمانش درشت شد. گفت: دوستان من این خبر که هیچی. فقط امیدوار باشین که اتفاق نیفته وگرنه هممون بدبخت می شیم. بریم خبر بعدی.



به اجرای پوریا امتیاز بدهید


خبر دوم را که خواند چشمانش درشت تر شد. گفتم: استاد لطفا با صدای بلند بخونین شاید به دردمون خورد.

استاد که زبانش قفل شده بود نگاهی از روی استیصال به ما انداخت و گفت: ام ام باشه.

بعد خبر را خواند:

یک زندان در سوئیس با انتشار فراخوان به دنبال داوطلبانی است که سه شب را در سلول بگذارنند. مقامات زندان غرب زوریخ (Gefängnis Zürich West) می گویند نزدیک به ۷۰۰ نفر تا کنون برای انجام این کار داوطلب شده اند، این در حالی است که این زندان تنها ۲۴۱ جای خالی دارد. مدیر مجموعه به داوطلبان هشدار داده که تصور نکنند این تجربه شباهتی به «اردوی تابستانی» خواهد داشت.

سکوتی جمع را در بر گرفت. استاد گفت: نه این خیلی گروتسکه بریم خبر بعدی.

همگی موافق بودیم. استاد خبر بعدی را که دید. چشمانش از حدقه زد بیرون. گوش ی لبش می لرزید. نگاهی از روی وحشت به ما انداخت و گفت:

یک سارق موتورش را روشن گذاشته و رفته تا کیف خانمی را زورگیری کند، زمانی که با کیف برمیگردد می‌بیند موتور خودش را سرقت کردند!

استاد از بالای عینک ضخیمش به ما نگاهی کرد و گفت: نه این دیگه خیلی ابزورده. دانشجویان عزیزم این سبک برای شما خیلی زوده. بریم دنبال خبر بعدی.

خبر بعدی را که خواند. اینبار چشمان همگی مان درشت شد. انگار که زلزله شده باشد. جمع کلاس به هم ریخت. استاد که چشم چپش تیک بدی پیدا کرده بود در پشت دستگاه لپ تابش غش کرده و کف به دهان آورده بود. برای همگی کلاس وقت ویزیت دادم. و با پولی که از درمان استاد و همکلاسی هایم به دست آورده بودم، به سفری دور و دراز رفتم تا روحیه ام عوض شود. گرچه هنوز هم دستم رعشه دارد. اگر یک روانپزشک خوب می شناسید در همین جا به من معرفی کنید.

خبر آخری که استاد برایمان خواند این بود:

احمدی نژاد “سرکوب خشونت آمیز” اعتراضات کامیونداران معترض به واکسیناسیون الزامی کرونا در کانادا و جهان – موسوم به “کاروان آزادی ۲۰۲۲”- را مغایر با “آزادی بیان و حقوق بشر” خوانده و از “آزادی و حق انتخاب” معترضان واکسیناسیون الزامی حمایت کرده است !