هیات مدیره انجمن سینماداران ایران در پی قتل داریوش مهرجویی و همسرش، مصوباتی را برای اجرا در سینماها اعلام کرد.

در متن این اطلاعیه که با تسلیت آغاز شده، آمده است: «هیات مرکزی انجمن سینماداران ایران در جلسه امروز ۲۴ مهر ماه خود در خصوص خدمات ارزنده و منحصر بفرد داریوش مهرجویی در پیشبرد صنعت سینمای کشور تصمیمات و نتایج ذیل را جهت همکاری با کلیه اصناف و خانه سینما اعلام کرد:
۱ _ یک دقیقه سکوت در روز چهارشنبه راس ساعت ۵ بعدازظهر در کلیه سینماهای کشور انجام شود.
۲ _ نصب پوستر مرحوم داریوش مهرجویی در ورودی کلیه سینماهای کشور.
۳ _ در صورتیکه خانه سینما هماهنگی لازم را جهت آماده شدن فیلم «گاو» انجام دهد، این فیلم در چند پردیس سینمایی به نمایش درآید.

داریوش مهرجویی پشت صحنهٔ نخستین فیلمش، الماس ۳۳، (۱۳۴۶)

گاو فیلمی ایرانی به کارگردانی داریوش مهرجویی و نویسندگی داریوش مهرجویی و غلامحسین ساعدی است که در سال ۱۳۴۸ منتشر شد. این فیلم بر پایهٔ قصهٔ «گاو» از کتاب عزاداران بَیَل نوشتهٔ غلامحسین ساعدی ساخته شده‌است. علی نصیریان، عزت‌الله انتظامی، جمشید مشایخی و پرویز فنی‌زاده بازیگران اصلی فیلم هستند. گاو از موج نوی سینمای ایران بود و جز اولین فیلم‌های ایرانی بود که در غرب و اروپا مورد توجه و تحسین قرار گرفت. گاو جایزهٔ فیپرشی جشنواره فیلم ونیز ۱۹۷۱ را به دست آورد.

داریوش مهرجویی در کنار همسر و فرزندش

موفقیت‌های فیلم

گاو نخستین بار در سال ۱۹۷۱ در جشنواره فیلم ونیز، بدون زیرنویس انگلیسی روی پرده رفت و همچنین در جشنواره‌های کن، برلین، مسکو، لندن، لس‌آنجلس و دیگر جشنواره‌ها به نمایش درآمده‌است. در سال‌های بعد نیز گاو با نسخهٔ ترمیم‌شده در جشنوارهٔ ایل چینما ریترواتو ایتالیا، موزهٔ فیلم اتریش و سینما رُفله فرانسه به نمایش گذاشته شد. در رأی‌گیری منتقدان سینمای ایران در سال‌های ۱۳۵۱، ۱۳۶۷ و ۱۳۷۸، گاو به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران برگزیده شد.

 

گاو ، دومین فیلم داریوش مهرجویی

همه امید زندگی مش حسن به تنها گاوی است که در طویله اش دارد و از وجود آن علاوه بر امرار معاش خانواده خود، افراد روستا را نیز بهره‌مند می‌سازد. همه این مسائل باعث شده‌است که مش حسن دلبستگی خاصی به این گاو داشته باشد. اما روزی که مش حسن به شهر رفته، گاو به علت نامشخصی می‌میرد و افراد روستا با موافقت همسر مش حسن نعش گاو را در چاه روستا می‌اندازند و پس از بازگشت مش حسن وانمود می‌کنند که گاو گریخته‌است ولی او باور نمی‌کند و اعتقاد دارد گاو را اهالی روستا به قتل رسانده‌اند. از آن پس حالش دگرگون می‌شود و خود را گاو می‌پندارد. کوشش و پند و نصیحت بزرگان و ریش سفیدان روستا، چاره ساز نمی‌شود و سرانجام کدخدا و مش اسلام تصمیم می‌گیرند که او را دست و پابسته و جهت درمان به شهر ببرند؛ اما مش حسن در راه از دست آن‌ها می‌گریزد و با سقوط در دره‌ای می‌میرد.


اطلاعات بیشتر


با فیلم گاو مرز قاطعی بین سینمای تجاری و غیر تجاری، سینمای متعارف و غیرمتعارف کشیده شد، بدقلق‌ترین منتقدان، فیلم را ستودند و برای نخستین‌بار اتفاق نظری در ستایش از یک فیلم ایرانی پدید آمد. سازنده فیلم، داریوش مهرجویی، فیلم تجاری‌اش را به نام الماس ۳۳ در پیشینه خود داشت که گاو هیچ قرابتی با آن داشت.


در داستان‌های «عزرائیل بیل» گاو مش حسن سهمی در زندگی روستاییان ندارد. با آنکه روستای بیل دچار قحطی و خشکسالی است، کسی به فکر شیری که از گاو عاید می‌شود نیست. طبیعی هم هست. آخر مگر یک گاو چند من شیر می‌دهد؟

بنابراین هریک از اهالی بیل در فکر چاره‌ای است. یکی به پوروس (دزدی) می‌رود، یکی دنبال گدایی است، یکی می‌رود تا از صحرا علف و یونجه تهیه کند. مش حسن تنها کسی است که پی گاو و دام است.

«باید فکر گاو و گوسفندامون هم باشیم.»

و مش جبار به او تشر می‌زند که بهتر است اول به فکر شکم خودشان باشند تا گاوها و گوسفندها. در کتاب نه فقط تاکید، بلکه اشاره‌ای به این نیست که گاو شیرده مش حسن سهمی در اقتصاد روستا دارد؛ اما اشاره به علاقه مفرط مش حسن به گاو هست. اسماعیل، برادرزن مش حسن به خواهر عباس، دختری که به او علاقمند است، می‌گوید:

«من می‌دونم که مش حسن گاوشو خیلی بیشتر از خواهرم دوس داره.»

در فیلم، هم بر تامین شیر روستاییان از گاو تاکید می‌شود و هم بر علاقه اغراق‌آمیز مش حسن به گاو. در فصل اول، موقعی که زن مش‌اسلام با کاسه‌ای در دست آماده رفتن به خانه مش حسن است، مش‌اسلام به او می‌گوید:

«می‌ری شیر بگیری؟ تو این ده که یه گاو بیشتر نیست»

و اشاره به گاو مش حسن می‌کند که به صحرا برده شده‌است. وقتی مش حسن از صحرا برمی‌گردد و گاوش را در طویله بسته است، انبوهی زن کاسه در دست دم خانه او ازدحام می‌کنند. همین اشاره‌ها برای نشان دادن سهم گاو در حیات اقتصاد سنتی روستا کافی است. تاکیدهای کارگردان بر نشان دادن علاقه مش حسن به گاو بیش از این‌هاست؛ مش حسن در راه بازگشت از صحرا گاوش را در رودخانه می‌شوید و خود را.

با دو دست آب بر می‌دارد، جلو گاو می‌گیرد. او نمی‌خورد، خودش آب را سر می‌کشد و پس از شست‌وشو با کتش گاو را خشک می‌کند. چشمش به بلوری‌ها (همان پوروسی‌ها داستان) می‌افتد. هراسان می‌شود و به روستا باز می‌گردد (عنوان‌بندی فیلم به صورت منفی روی حرکت گاو و مش حسن است که گاه باهم یکی می‌شوند).

در قهوه‌خانه وقتی که مش حسن نشسته است تا استراحت کند، درباره بلوری‌ها صحبت می‌شود که گوسفندها و وسایل خانه اهالی را به سرقت می‌برند. یکی می‌گوید:

«حالا نوبت گاو مش حسنه»

و مش حسن، گویی که قرار است آن اتفاق در همان موقع روز جلو چشم اهالی رخ دهد، سراسیمه و وحشت‌زده گاو را به خانه می‌برد. با فانوس گوشه و کنار طویله را تجسس می‌کند تا احیانا جانوری نباشد که به گاو آزار برساند. شب را در طویله می‌خوابد و کشیک می‌کشد. روز بعد در غیبت مش حسن، گاو به دلیل نامعلومی می‌میرد (این پرسش که گاو به چه علتی می‌میرد تا پایان فیلم بی‌پاسخ می‌ماند). مرگ گاو ضربه خردکننده‌ای بر مش حسن وارد می‌کند، به طوری که او را از خود بی‌خود و بی‌هوش می‌کند.

تغییری دیگری که مهرجویی (نسبت به داستان ساعدی) انجام داده، مهم بودن گاو در زندگی اقتصادی ده است. در داستان اصلی اشاره‌هایی به صحرا رفتن اهالی ده برای برداشت محصول و وجود خرمن-و حتی وجود یک گاو دیگر-می‌شود. در فیلم این عوامل به کناری گذاشته شده و گاو شیرده اهمیت فراوانی پیدا می‌کند و بدین ترتیب مرگ گاو مش حسن روی زندگی تمام اهالی اثر می‌گذارد. راست این است که به جز زنان کاسه به دست-که به آن اشاره شد-نشان دیگری از این اهمیت در فیلم نیست. پس از مرگ گاو در روستای متکی بر اقتصاد تک محصولی(گاو شیرده) فقط مش حسن دچار خسران می‌شود.

در فیلم پس از اینکه از مش حسن علت نشستنش را روی پشت‌بام می‌پرسند، می‌گوید:

«ماه که دراومد براش آب می‌برم.» مش جبار «اگه در نیومد چی؟» مش حسن: هر وقت گاو من تشنه‌اش بشه ماه هم در می‌یاد.»

گفت‌وگوی مش اسلام و مش حسن وقتی که قرار است اسلام خبر دررفتن (مرگ) گاو را به مش حسن بدهد، یا مکالمه مردهای ده با مش حسن در طویله، وقتی که او دیگر خود را گاو می‌پندارد و دور طویله نعره‌زنان می‌دود، انسجام و ایجاز پاکیزه‌ای دارد. به‌طور قطع یکی از عوامل امتیاز گاو، به عنوان یک فیلم غیرمتعارف، روشنی سادگی همین گفت‌وگوها است.

در واقع گاو را باید محصول و برآمد تجربه‌های کمیاب سالمی دانست که در سینمایی ایران از اوایل دهه ۱۳۴۰ در حال شکل گرفتن بود؛ تجربه‌هایی که به مقدار فراوان از تئاتر و ادبیات تاثیر پذیرفته و حاملان آن عموما همان آدم‌های صحنه نمایش و فعالان ادبیات بودند. شاید نتوان هیچ فیلمی را مثال آورد که به اندازه گاو ترکیب سینما را با ادبیات نمایشی و ادبیات داستانی تا این اندازه بارز و نمایان نشان بدهد.