اتابک اعظم: درود و سلام بر قدر قدرت زمان که شکوه شمشیرش ترس بر دل دشمنان می افکند و به یک نگاهش ببر به گربه تبدیل می شود و قدش از زرافه بلندتر است و …

مظفرالدین شاه: ملیجک این اتابک چه می گوید؟

ملیجک: هیچی قربون می خواد بگه که خیلی با حالی، یه صله ای رد کن بیاد، می خوایم بریم کار داریم.

اتابک( همچنان مشغول): و صاحب صدایی که خروسان صبحگاهی را خموش می گرداند و…

مظفرالدین شاه: بسه دیگه مردک کپی اوغلی، سرمان را بردی، پای خروس و چنار و وحوش را می کشی وسط. بگو بدانیم چه خبر؟

اتابک: ( سکوت می کند و کمی نفس تازه می کند): خبر خیر. امروز سفیر انگلیس آمده بود. از باب اینکه شاه قدر قدرت و شیر بیشه را دعوت کند به دیدار یه چیزی به اسم سینما تو کراف (کمی گیج می زند) نمی دونم، سینما تو گراف یا یه چیزی تو همین مایه ها…!

سینماتوگراف برادران لومیر در مؤسسه لومیر، فرانسه
سینماتوگراف برادران لومیر در مؤسسه لومیر، فرانسه

مظفرالدین شاه: حالا این سینماتو نمی دانیم چی چی، چی هست؟

اتابک: والا بنده هم نمی دانم، ولی شنیده ام که جزو عجایب است.

مظفرالدین شاه: اتابک قلب ما عین گنجشک است. یک زمان پس نیفتیم خدای نکرده به وجود ما آسیبی برسد؟

اتابک: بنده مثل یک شیر ژیان در رکاب همایونی هستم. اجازه نمی دهم یک خراش کوچک برسد.

مظفرالدین شاه: اتفاقا ما از همین حضور شماست که وحشت داریم.


این داستان را با صدای نویسنده گوش دهید.


اتابک: حضرت والا با تمام اینها پیشنهاد می دهم برویم، نکند این انگلیسی های نامرد بهشان بر بخورد و یکهو دیدید لشکرکشی کردند. قشون ما هم که شش ماه است مواجب نگرفته اند.


مظفرالدین شاه: ملیجک ببین به خاطر مصالح مملکتی ما چه فداکاری ها و جان فشانی ها که نباید بکنیم. اما چه کسی قدر می داند.؟ باشد بگو می آییم. ببینم ملیجک امروز چقدر ساکتی؟

ملیجک: والا قربون با این دیالوگی که بین شما و اتابک در جریانه دیگه احتیاجی به من نیست. با اجازه مرخص می شم. می رم بیرون مخم یه هوایی بخوره، شما هم به نمی دونم سینماتو چی چی تون برسید. ما رفتیم.

صنعتی با قدمت یک قرن؛ تاریخچه ورود سینما به ایران

 

یک روز بعد.

مظفرالدین شاه: این سینما تو گیرافت، سینما تو کرافت که می گفتند، عجب چیز باحالی بودها. چوخ کیف کردیم.

اتابک: حضرت والا فکر کنم سینما تو گراف، سینما تو کراف یک چیزی در همین حدودها بود.

مظفرالدین شاه: اتابک زیاد به مغزت فشار نیار، همین ی کذره هم از دستت می رود. اما عجب چیز عجیبی بود. این چیزهای سفیدی که خوردیم. خیلی به ما چسبید.

اتابک: ذرت های بوداده را می فرمایید. انگلیسی ها می گفتند پاپ کورن. ماشا ا… که شما هم سهم خودتان را نوش جان فرمودید، هم سهم بنده را، اما خیلی بد شد که سهم همراهان سفیر را هم کش رفتید و خوردید. نزد اجنبی ها آبرویمان رفت.

مظفرالدین شاه: اتابک، آبروی ما را ول کن. خودمان را بچسب که داریم می ترکیم از بس خوردیم. (مکث کوتاه) اتابک!

اتابک: در خدمتم

 

از داوود قنبری بیشتر بخوانید:

 

مظفرالدین شاه: می گویم به این سفیر انگلیس بگو چطور می شود در این مملکت از این ها بکاریم؟

اتابک: پاپ کورن را می فرمایید؟

مظفرالدین شاه: پ ن پ سینما تو گراف را می فرماییم. ( صدایش را کمی پایین می آورد) بهشان پیشنهاد بده حاضریم هر امتیازی را بخواهند بهشان بدهیم. گمرک، شیلات، کوه، دشت، چمن، هر چی.

اتابک: به روی چشم. اما فکر نمی کنم چیز دندان گیری مانده باشه تا امتیازشو به انگلیسی ها بدیم. همه را قبلا بخشیدیم.

مظفرالدین شاه( بی حوصله): ما نمی دانیم خودت برو یک چیزی پیداکن و امتیازش را به اینها بده. اگر خوب بگردی یک چیز دندان گیری پیدا می کنی. ما اگر موقع دیدن سینماتو نمی دونم چی چی، از این ذرت های باد کرده ی نمکی نخوریم خواهیم مرد. ( ناله می کند) وااای همین الانشم داریم می میریم از دل درد. زودتر برو.

اتابک: هر چه شما بفرمایید. ای شیر بیشه، ای عقاب آسمانها، ای کوسه هفت دریا.

مظفرالدین شاه (بی حوصله و با ناله): بسه دیگه، هر کی ندونه خیال می کنه ما یک پا باغ وحشیم. برو این ناظم اطبا رو پیداش کن بفرست. مردیم از دل درد. ای هوااار… مردیم.

آهای اتابک!

اتابک: در خدمتم ای اژدهای بالدار، ای گام بلند لک لک.

مظفرالدین شاه( عصبانی): اتابک انگار ما باید خون تو را بریزیم، تا هم تو راحت شوی، هم خودمان.

اتابک: غلط کردم ای شاه قدر قدرت.

مظفرالدین شاه ( با ناله) : می خواستیم بگوییم داری می ری در رو پشت سرت ببند. باد نیاد. آی مردیم از دل درد. آی هوااار، اما عجب چسبیدها، وااای مردیم.

از همین نویسنده بخوانید :