استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
«حقیقت در اعمال نیست، بلکه در کتابهای من است که یک وصیتنامه ادبی واقعی است.»
اسماعیل کاداره (قادری)، نویسنده بزرگ آلبانیایی که روز دوشنبه ۱۱ تیر در هشتاد و هشت سالگی در تیرانا پایتخت آلبانی درگذشت، از کلمات، داستانها و کتابها به عنوان ابزاری برای آزادی از یوغ یک حکومت دیکتاتوری استفاده میکرد: «در مورد من، آزادی نبود که مرا به سوی ادبیات کشاند، بلکه ادبیات مرا به سوی آزادی رهنمون کرد.»
برای کاداره، یوغ و بندگی نمیتوانست بهانهای برای انفعال باشد، زیرا از نظر او، انسان به طور کلی و نویسنده به طور خاص، وظیفه دارد برای رسیدن به آزادی کامل تلاش کند و همچنین «در خدمت آزادی باشد».
این نویسنده که سالها تحت ظلم حکومت کمونیستی انور خوجه، یکی از بدترین دیکتاتوریهای قرن بیستم زندگی میکرد، با استفاده از زبانی طعنهآمیز، روایتی حماسی و گاه گروتسک، در آثارش به تاریخ و اسطورههای کشورش میپرداخت و از این طریق در پی کالبدشکافی مکانیسمهای یک «شر جهانی»، یعنی توتالیتاریسم بود.
و در یکی از آخرین مصاحبههایش که چند ماه پیش درست قبل از دریافت مدال افتخار فرانسه، لژیون دونور، انجام داد، گفت: «جهنم کمونیستی مانند هر جهنم دیگری خفهکننده بود.»
اما مبارزه با چنین شرایط جهنمی، به قول کاداره، «در ادبیات، به نیروی حیاتی تبدیل میشود، نیرویی که به شما کمک میکند تا زنده بمانید، تا دیکتاتوری را به طور کامل شکست دهید.»
از نظر کاداره، «دیکتاتورها منظره زندگی را تغییر میدهند، درست مانند اژدهایی که همه چیز را نابود میکند.»
همچنین او عقیده داشت که دیکتاتورها، علاوه بر زندگی روزمره، احساسات انسانی را نیز دستکاری میکنند: «در برابر دیکتاتور، ترکیب عجیب و غربیی از ترس، تحسین و احترام وجود دارد. مرزها از بین میروند. ترس جای خود را به تحسین میدهد و تحسین به صورت ترس درمیآید. احساسات متناقض به صورت یکسان جلوه میکند و به همین دلیل است که دیکتاتوری آن قدر دوام میآورد.»
با این حال، این نویسنده که در سالهای پایانی عمرش دیگر توان چندانی برای نوشتن نداشت و اغلب در زادگاهش در آلبانی زندگی میکرد، «ادبیات» را تنها سرمایه، نجاتدهنده و حتی معنای کل زندگی خود میدانست: «ادبیات همه چیزهایی را که امروز دارم به من داد، این معنای زندگی من بود، به من شجاعت مقاومت، خوشبختی و امید برای غلبه بر همه چیز را بخشید.»
آثار اسماعیل کاداره شامل حدود پنجاه عنوان رمان، مجموعه داستان کوتاه، شعر، نمایشنامه، مجموعه مقاله و خاطرات است که بخش مهم آنها در زمان دیکتاتوری انور خوجه نوشته شد.
انور خوجه در فاصله سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۸۵ به مدت بیش از ۴۳ سال بر آلبانی حکومت میکرد.
بسیاری از آثار کاداره به چهل زبان زنده دنیا از جمله فارسی ترجمه شده و مورد استقبال خوانندگان و منتقدان ادبی کشورهای مختلف قرار گرفته است.
آثار کاداره گرچه در غرب، جهانی نسبتا ناشناخته را به روی خوانندگان غربی میگشود، اما فضای کلی این آثار در کشورهای شرقی و خاورمیانه، از جمله ایران، تاحدودی برای خوانندگانش آشنا بود.
به عنوان نمونه، پس از آن که رمان «زمستان سخت» نوشته کاداره با ترجمه مهستی بحرینی به فارسی ترجمه شد، رضا سیدحسینی، مترجم و منتقد ادبی فقید ایرانی، دربارهاش نوشت: «خواندن کتاب زمستان سخت داغم را تازه کرد. به یاد رمانی افتادم که در آغاز جنگ تحمیلی در ایران نوشته شد: “زمین سوخته” احمد محمود. […] قهرمان این کتاب شهر سوخته آبادان در زیر بمباران هواپیماهای عراقی است و هر کس آن را بخواند میفهمد که بر ما چه رفته است.»
آقای سیدحسینی درباره این رمان کاداره به اهمیت کار یک نویسنده در شرایط دیکتاتوری اشاره کرد.
او افزود زمانی میرسد که حتی دیکتاتورها نیز میفهمند «شعارها و عربدههای رادیو هم فقط کاربرد داخلی دارد و فقط نویسندهای در سطح جهانی است که میتواند با زبان و سبک خاص خودش حقایق را به گوش جهانیان برساند».
اما در میان آثار متنوع کاداره کدامیک اهمیت بیشتری دارند؟
«ژنرال ارتش مرده»
رمان «ژنرال ارتش مرده» که در سال ۱۹۶۳ منتشر شد، اولین رمان اسماعیل کاداره است که برای او شهرتی جهانی به دنبال آورد.
در اوایل دهه ۱۹۶۰ ، تقریبا ۲۰ سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، یک ژنرال ایتالیایی به همراه کشیشی که او نیز پیشتر سرهنگ ارتش ایتالیا بود، توسط دولت ایتالیا به آلبانی فرستاده شدند تا استخوانهای هموطنانشان را که در جنگ جان باختند مکانیابی و جمعآوری کنند تا به ایتالیا بازگردانده شوند و با عزت دفن شوند.
شخصیتهای داستان همانطور که مشغول حفاری و نبش قبر هستند، معنای ماموریت خود را زیر سوال میبرند و درباره بیهودگی جنگ و معنای این کارشان بحث میکنند:
«برای لحظاتی انجام این ماموریت به نظرش محال آمد. سعی کرد بر خود مسلط شود و حالت متخاصم زمین و به ویژه کوهها را با احساس غروری که ماموریتش در او ایجاد میکرد، از بین ببرد.»
آنان با بررسی بقایای اجساد و حتی سگها، «ارتشی از مردگان» را گرد هم میآورند.
همزمان با پیشروی در کارشان در آلبانی، متوجه میشوند که یک ژنرال دیگر، این بار یک ژنرال آلمانی، مثل آنان در جستوجوی اجساد سربازان آلمانی کشته شده در جنگ جهانی دوم است.
او نیز مانند ایتالیاییها با این تفحص بیمزد کلنجار میرود و همچنین ارزش این اقدامی را که ظاهرا باید موجب «غرور ملی» شود زیر سوال میبرد: «سرانجام وقتی سرزمین موعود در آن پایین ظاهر شد، به جای این که با ظهور واقعی آن، احساس امنیت کند، برعکس ترس مبهم او افزایش یافت. بیتفاوتی این سرزمین و بیتفاوتی مردهها مزید علت شده بود. تنها بیتفاوتی نبود که چیزی فراتر از آن بود. گردش دیوانهوار در زیر مه، این گردش مثلهشده از درد، تنها حاکی از تخاصم بود.»
ژنرال ایتالیایی در جایی از داستان، باید به خاطر جنایات کشورش در حمله به آلبانی و کشتن مردم این کشور جواب پس بدهد.
در اواخر داستان، در میان اجساد گمشده ایتالیاییها، وقتی ژنرال ایتالیایی جسد یک سرهنگ را که یک «جلاد وحشتناک» بود و به دست یک زن دهقان با شیوهای انتقامجویانه دفن شده بود بازیابی میکند، کل ماموریتش برایش فرو میریزد و اسکلت را دور میاندازد.
اما او چگونه میتواند به خانه برگردد؟ دوست آلمانی او راهحلی پیشنهاد میکند تا او نگران نباشد: «همکار عزیزم، از ذخیره اسکلتهایم انتخاب کنید!»
طی بیش از شصت سال که از انتشار «ژنرال ارتش مرده» میگذرد، این رمان بارها از سوی رسانههای معتبر جهان به عنوان کتابی مهم و برتر انتخاب شده است.
در سال ۱۹۹۹، روزنامه لوموند معتبرترین روزنامه فرانسوی، این رمان را به عنوان یکی از صد کتاب قرن بیستم معرفی کرد.
«دعوت به کارگاه نویسنده»
کتاب «دعوت به کارگاه نویسنده» که در سال ۱۹۹۰، چند سال پس از مرگ انور خوجه و کمی پیش از فروپاشی شوروی سابق منتشر شد، خاطرات کاداره در دوران خوجه را روایت میکند: «آنان آنان بودند، من من بودم. آنان کمونیستها، افسران پلیس، همقوم، نخستوزیران، زندانبانان و نیروهای سرویسهای امنیتی. من، دیگری بودم.»
این کتاب تنها چند ماه پیش از آن که کاداره آلبانی را ترک کند در ۳۰ هزار نسخه منتشر شد، اما پس از مدتی توقیف شد.
در این کتاب نوعی ناامیدی و گسست دیده میشود که حاکی از سرنوشت غمانگیز نویسنده در کشورهای خودکامه است: «این همان چیزی بود که به خودم میگفتم، اما میدانستم که هیچ گریهای نمیتواند مرا از این شب وحشت جدا کند، همانطور که بخشی از وجود من بود، بخشی از آن بودم و هیچ چیز نمیتواند این وضعیت را تغییر دهد…»
«دعوت به کارگاه نویسنده» به وضوح بیانگر محدودیتهای روزمره یک نویسنده در یک کشور بسته است که نویسنده را مجبور میکند راه خروج از کشور را در پیش گیرد. او در تبعید جلد دوم این کتاب را نوشت.
کاداره معتقد بود آلبانی در دو دوره، یکی دوره اشغال توسط عثمانیها و دیگری در زمان حکومت کمونیستی ارتباطش با اروپا قطع شده بود: «من متعلق به یکی از ملتهای بالکان، مردم آلبانیایی که اروپا را دو بار از دست دادند: در قرن ۱۵، در زمان اشغال عثمانی، سپس در قرن ۲۰، در دوره کمونیسم.»
با این حال، او به تبعید به عنوان یک راه نجات نگاه میکرد: «ترک دیار، در حقیقت و پیش از هر چیز برای نویسندگان لازم بود تا اهمیت کشورهایی را که ترک کرده بودند بیشتر احساس کنند.»
کاداره با اذعان به این که دلایل سیاسی و عقیدتی و تعارضهای نویسنده با جامعهاش بدون شک موجب انتخاب ترک وطن میشود، اما آن را مانع آفرینش ادبی نمیدانست، زیرا تبعید برایش در عین حال، یک جستوجو در هویت خود و تاریخ کشورش بود.
او بر این باور بود که «کمترین تضادی میان ترک وطن و هویت فرهنگی نویسنده وجود ندارد»، بلکه برعکس، تبعید موجب «تحکیم هویت فرهنگی» نویسنده میشود.
بعد از فروپاشی رژیم کمونیستی آلبانی، کاداره برعکس برخی دیگر نویسندگان در کشورهای کمونیستی مثل واتسلاو هاول، میلی به فعالیت سیاسی نداشت و میخواست همچنان «نویسنده» باقی بماند و از خانه اصلی خود خارج نشود: «از زمان کودکی، برای خود خانه دومی ساختم: ادبیات.»
«وقتی حاکمان با یکدیگر دعوا میکنند»
«وقتی حاکمان با یکدیگر دعوا میکنند» که در زبان انگلیسی با عنوان «تماس دیکتاتور» منتشر شده، از آخرین آثار کاداره است که آن نیز با استقبال منتقدان و رسانههای بینالمللی مواجه شد.
این کتاب که در دهه نهم زندگی کاداره نوشته و منتشر شد، نشان داد که چشمه خلاقیت ادبی این نویسنده تا سالهای پایانی عمرش همچنان میجوشید و همچنان دلمشغول موضوع مبارزه علیه دیکتاتورها بود.
این اثر به تماس تلفنی جوزف استالین دیکتاتور شوروی سابق با بوریس پاسترناک شاعر روس در سال ۱۹۳۴ برای بحث در مورد دستگیری اوسیپ ماندلشتام شاعر معترض روس میپردازد.
استالین از پاسترناک میپرسد که درباره بازداشت ماندلشتام چه فکر میکند و پاسترناک با لکنت زبان میگوید که این شاعر را به سختی میشناسد.
دلیل اصلی تماس استالین چه بود و آیا پاسترناک به خاطر ترس، صلاحدید یا رقابت نتوانست از دوستش دفاع کند؟
کاداره از ابهاماتی که درباره این گفتوگو وجود دارد، برای هدفش از نوشتن این کتاب بهره میبرد: این که «وابستگی متقابل» ادبیات و دولت در چنین حکومتهایی اجتنابناپذیر میشود.
سال گذشته و پس از انتشار ترجمه انگلیسی این رمان، روزنامه آمریکایی وال استریت جورنال آن را یکی از ده کتاب برتر سال دانست.
این روزنامه نوشت که کاداره در این رمان، با تکیه بر دهههایی که خود به عنوان نویسنده تحت دیکتاتوری کمونیستی گذراند، ارزیابی همه جانبهای از وابستگی متقابل هنر و دولت را ارائه میدهد.
آثار اسماعیل کاداره با این که بر بستر کمونیسم و جغرافیای خاصی نوشته شده، اما استبداد را ویژگی انحصاری یک دوره یا یک جغرافیا نمیدانست و به طور «جهانی» محکوم میکرد.
او در یکی از آخرین کتابهایش نوشت: «اگر ما شباهت بین ملتها را جستوجو میکردیم، این شباهت را بیش از هر چیز در اشتباهاتشان مییافتیم.»