ابوالقاسم عارف در ۱۲۵۹.ش در قزوین به دنیا آمد. پدرش وکیل بود و طبق گفته ی خود عارف، مدام با مادرش دعوا داشتند و به همین سبب عارف خاطره ی خوشی از آن دوران ندارد. او خواندن و نوشتن فارسی و دستور زبان عربی را در مکتب گذراند. خوشنویسی را در محضر سه استاد معروف خطاطی قزوین آموخت و موسیقی را نیز نزد حاج صادق خرازی گذراند.

طلاق اجباری از خانم بالا

چون خوش صدا بود پدرش او را برای مداحی به میرزا حسن واعظ سپرد و عارف حدود سه سال در منبر او نوحه خوانی می کرد. او در ۱۷ سالگی پس از ورودش به تهران – که داستانش در ادامه می آید- پنهانی با دختری ارمنی به نام خانم بالا ازدواج می کند و پس از اطلاع خانواده ی دختر و فشار ایشان از روی اجبار به رشت می رود ولی پس از بازگشت با وجود این که عاشق همسرش بود مجبور می شود طلاقش بدهد و تا آخر عمر ازدواج نمی کند. تصنیف دیدم صنمی را در وصف عشقش در ۱۸ سالگی سرود.

دیدم صنمی، سرو قد و روی چو ماهی

الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

افکنده به رخسار چو مه زلف سیاهی

الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی…


تصنیف دیدم صنمی با صدای علیرضا افتخاری

سفری اتفاقی به تهران

طبق گفته ی خود عارف در دیوانش، او در سن ۱۶ سالگی به طور اتفاقی به تهران می رود. قضیه از این قرار بود که او با دو تن از رفقایش در باغی مشغول خواندن و طرب بودند و حال خوشی داشتند که دوستش گویا در تهران کاری داشته و عارف نیز او را همراهی می کند و خودش چنین می گوید:

از شدت مستی راه را گم کرده و خلاصه فردا به تهران رسیدیم… این است تاریخ ورود من به تهران. تا آن وقت تهران را ندیده بودم و ای کاش هیچ وقت ندیده بودم.

 

ورود عارف به دربار

عارف در تهران به دربار راه یافت و شاهزادگان از همنشینی با وی لذت می بردند. کم کم چنان مشهور شد که به سفره ی میرزا علی اصغر خان اتابک راه یافت .آوازه ی او به گوش مظفرالدین شاه هم رسید و پس از شنیدن صدا و غزلش، امر کرد به او ۵۰۰ تومان بدهند و عمامه اش را برداشته و در ردیف فراش خلوت ها قرارش دهند. البته به نظر، عارف از این منصب خشنود نبود.

شاعری مشروطه خواه

چند سالی با این شرایط می گذرد تا زمزمه ی مشروطه به گوش عارف می رسد و او چون استبداد را به چشم دیده بود، از همان ابتدا به صف مشروطه خواهان می پیوندد. در واقع مشروطه نقطه ی عطفی است در شکل گیری شعر عارف که بتواند در راه آزادی و مشروطه بسراید.

عارف قزوینی در جمع نظامیان مشروطه خواه

عارف قزوینی نیز همچون عشقی و سید اشرف الدین گیلانی زبان عامه را برای سرودن برگزید و مهم تر این که اشعارش را با آهنگ های دلخواه مردم عامه تصنیف و نوحه می کرد. عارف به تصنیف صورت شاعرانه داد و خدمت بزرگی را به موسیقی ایران نمود؛ چرا که تصنیف برای اشاعه ی حس وطن دوستی و عقیده در یک جامعه بسیار موثر است و بسیاری از افراد بی سواد جامعه نیز می توانستند تصنیف ها را چون آهنگین بودند، حفظ کنند. امتیاز بزرگ تصنیف های عارف در آن بود که وی هم شاعر و هم موسیقی دان و هم آوازه خوان بود. به همین دلیل می توانست به خوبی از تصنیف برای بیان مقاصد ملی و میهنی خویش استفاده کند. او تصنیف هایش را در زمان ها و مکان های خاص می سرود و برای هر کدام مقصود اجتماعی و سیاسی ویژه ای داشت. در واقع عارف شعر را وسیله ی بیان افکار سیاسی و اجتماعی و تهییج مردم می دانست و البته از مضامین رایج و کلیشه ای آن دوران مانند وطن، آزادی، ملت، دیر مغانن، خرابات، جام و … نیز استفاده می نمود.

سفر به عثمانی در جنگ جهانی اول

در جریان جنگ جهانی اول، احزاب مختلفی در ایران شکل گرفتند و عارف که آزادی خواه بود، تابع جریانی شد که ملی گرا بودند و پس از تجاوز دولت های همسایه به ایران بی طرف، به ناچار با جمعی به ترکیه عثمانی رفت. عارف در این سفر، از دارالالحان* دیدن می کند و یکی از آرزوهایش این است که در ایران یک مدرسه ی موسیقی راه اندازی کند. وی معتقد بود ندانستن نت یکی از مشکلات موسیقی ایران است.

دارالالحان

 

او همچنین دوست داشت یک اپرا برای شاگردان مدرسه ی موسیقی اش ترتیب دهد. که متاسفانه، نه مدرسه ای بنا شد و نه اپرایی اجرا شد. البته عارف کنسرت های باشکوه و پر ازدحامی را در تهران برگزار کرد و ترانه های جاودانی را به یادگار گذاشت. عارف با آن که از موسیقی علمی اطلاع چندانی نداشت ولی گوش موسیقی فوق العاده دقیق داشت که استعداد او محسوب می شود.

چاپ دیوان عارف در برلین

از عارف قصیده، غزل و تصنیف های زیادی به یادگار مانده و البته بسیاری نیز از بین رفته است. دیوان عارف در ۱۳۰۳.ش در برلن چاپ شد. پس از فوتش، سید هادی حائری اشعار چاپ نشده را اضافه نمود و در ۱۳۲۷ ش کلیات دیوانش در تهران به چاپ رسید. البته او شرح حالی از خودش به نثر هم نوشته که در مقدمه ی دیوانش چاپ شده است و اطلاعات خوبی به دست می دهد. در ذیل به مشهورترین تصنیف ها و غزل هایش که اکثرا توسط خود عارف در مناسبت های مختلف اجرا شده ، اشاره ای گذرا می شود.

  • پیام آزادی: غزلی که در ۱۲۸۷.ش به یاد پیروزی مشروطه خواهان و شکست محمدعلی میرزا سرود.

پیام دوشم از پیر می فروش آمد

بنوش باده که ملتی به هوش آمد

هزار پرده از ایران درید استبداد

هزار شکر که مشروطه پرده پوش آمد…

  • ناله مرغ اسیر : غزلی در ملامت دخالت بیگانگان و دسته بندی های هموطنان است.

ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است

مسلک مرغ گرفتار قفس همچو من است

فکری، ای هموطنان در ره آزادی خویش

بنمائید که هر کس نکند مثل من است

جامه ای کو نشود غرقه به خون بهر وطن

بدر آن جامه که ننگ تن و

کم از کفن است…

  • تصنیف ” خون جوانان وطن” دردستگاه دشتی، شاید از مشهورترین سروده های عارف باشد که پس از فتح تهران و گشایش مجلس دوم، به یاد اولین قربانیان راه آزادی سرود.

هنگام می و فصل گل و گشت (جانم گشت، خدا گشت)چمن شد

در باد بهاری تهی از زاغ و(جانم زاغ و خدا زاغ و) زغن شد

از ابر کرم خطه ی ری رشک ختن شد

دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

چه کج رفتاری ای چرخ، چه بد کرداری ای چرخ، سر کین داری ای چرخ

نه دین داری، نه آئین داری ای چرخ!

از خون جوانان وطن لاله دمیده

از ماتم سرو قدشان سرو خمیده

در سایه ی گل بلبل از این غصه خزیده

گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

چه کج رفتاری ای چرخ…

 

  • تصنیفی که برای اعتراض به اخراج مورگان شوستر به تحریک روس ها و در حمایت از فریاد” یا مرگ یا استقلال” مردم، در دستگاه دشتی ساخت.

ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود(حبیبم)

جان نثارش کن و مگذار که مهمان برود(برود)

گر رود شوستر از ایران، رود ایران بر باد(حبیبم)

ای جوانان مگذارید که ایران برود(برود)…

مورگان شوستر
  • تصنیفی که عارف آزادی خواهان واقعی را به ایستادگی در برابر شاه مخلوع فرا می خواند و کمک روس ها به او را ملامت می کند، در دستگاه سارنگ-ابوعطا سرود.

چند ز پلتیک اجانب به خوابید؟

تا به کی از دست عدو در عذابید؟

دست بر آرید که مالک رقابید!

مرد به جز مرگ تمنا ندارد

ای دل غافل، نقش تو باطل، خون شوی ای دل، خون شوی ای دل

همتی ای خلق گر ایران پرستید

از چه در این مرحله ایمن نشستید؟

منتظر روزی از این بدترستید؟

صبر از این بیش دگر جا ندارد

ای دل غافل…

  • یکی از شخصیت های مورد علاقه ی عارف، کلنل محمد تقی خان پسیان بود و عارف به نتایج قیام او امید داشت و او را یگانه منجی ایران می دانست. پس از شهادت کلنل او بسیار ناراحت شد و هنگامی که می خواستند سر کلنل جوان را به جسد ملحق کنند و روی توپ بگذرانند ، شعر زیر را سرود و این دوبیتی بر بالای توپ نقش بست:

این سر که نشان سر پرستی است

امروز رها ز قید هستی است

با دیده ی عبرتش ببینید

کاین عاقبت وطن پرستی است

 

 

عارف تنها کسی را که تا آخر عمر دوست می داشت کلنل بود و قسم بزرگش به روح وی بود و بارها اذعان کرد که حادثه ی خراسان کمرش را شکست. او در بسیاری از سروده هایش از او یاد می کند که بهترین تصنیفش چنین است:

گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد

ناله ای که ناید ز نای دل اثر ندارد

مرد جز هلاک چاره ی دگر ندارد

زندگی دگر ثمر ندارد…

کلنل محمد تقی خان پسیان

 

محمد تقی پسیان خلبان نیروی هوایی آلمان در جنگ جهانی اول

در نهایت عارف به همدان تبعید شد و در یاس و نومیدی و فقر به سر برد. در آخرین روزهای عمر خود بسیار آرام و اندوهگین بود و کم سخن می گفت. از مردم گر�