از شعرای معروف عصر مشروطه می توان به شاهزاده ایرج میرزا، جلال الممالک اشاره کرد. او از نوادگان فتحعلی شاه قاجار بود و در ۱۲۵۳ هجری شمسی در تبریز به دنیا آمد. پدرش غلامحسین میرزا و جدش ملک ایرج نیز شاعر بودند. او فارسی و عربی و فرانسه را در تبریز آموخت و همکلاس پسر امیر نظام حسنعلی خان گروسی بود. در شانزده سالگی ازدواج کرد و تنها ۱۹ سال داشت که همسر و پدرش را از دست داد و برای اداره ی امور خانواده به خدمت دربار درآمد و از طرف ولیعهد مظفرالدین میرزا سرودن قصیده های سلام و اعیاد به او واگذار گردید.

از ریاست اتاق تجارت تا ریاست گمرک

او مشاغل زیادی را برعهده داشت از ریاست اتاق تجارت تا ریاست گمرک سنندج. در آن دوره اداره ی گمرک در دست بلژیکی ها بود و ایرج پس از اختلاف با یکی از مامورین بلژیکی، از کار گمرک کناره گرفت و به تهران آمد. دوره ی ورود او به تهران مقارن شد با سال های پرشور منتهی به انقلاب مشروطه. البته ایرج از همان ابتدای جوانی، شعر می گفت. به قول کامیار عبدی:

ایرج میرزا کم گوی و گزیده گوی بود و شعرش روان بودن و سلامتی شعر سعدی را به یادها می آورد.

ایرج میرزا مورد احترام مردم بود و با زندگی مردم آشنایی داشت و به همین خاطر مرگش توده ی مردم را در اندوه فرو برد. راز موفقیت اشعار او همانند سید اشرف الدین گیلانی در زبان ساده و قابل فهم برای همگان بود. اشعار او اعتراضی بود به اوضاع جامعه و مسایلی چون تزویر، دروغ، بیچارگی مردم، خرافات و تعصبات مذهبی. او در مثنوی انقلاب ادبی در جایی که از داستان مهاجرت صحبت می کند، خود را جزو گروه مهاجران می داند:

لیک از آن ترس که محصور شوند / بود لازم که ز ری دور شوند

لاجرم روی نهادند به قم / یک یک و ده ده و صد صد مردم

من هم از جمله ایشان بودم/ جز آن جمع پریشان بودم

من هم از درد وطن با رفقا/ می روم لیک ندانم به کجا…

خودکشی پسر ایرج میرزا

متاسفانه در همین سال (۱۲۹۵ه.ش) پسر ایرج میرزا، جعفر قلی میرزا با اسلحه ی کمری خودش به علت نامعلومی خودکشی می کند و زندگی شاعر را تلخ می نماید. ایرج سپس به خراسان می رود و به پیشکاری اداره ی مالیه و سپس رئیس آنجا گماشته می شود. مدت اقامت او در خراسان که ۵ سال طول کشید، بهترین دوران ادبی اوست و همین دوران است که اشعار ساده و اعتراضی او، وی را شاعر بزرگ ملی می سازد. در این دوره با شاعرانی چون عارف قزوینی، بهار، میرزاده ی عشقی آشنا شد.

 

داستان قدردانی بانوان از ایرج میرزا

او سپس به تهران آمد و در تهران با استقبال گرم شعرا، مردم عادی و به ویژه بانوان روبرو گردید. بانوان به واسطه ی اشعاری که ایرج میرزا درباره ی رفع حجاب و لزوم آزادی زنان سروده بود، به دیدار وی رفتند و گلدان، قوطی سیگار نقره و قطعه شعری تقدیمش کردند.

جمعیت نسوان وطنخواه – از پایه‌گذاران جنبش زنان در ایران

برای قدردانی از بانوان و در صدر آنان نمایندگان مدارس دخترانه که خانم دره المعالی و خانم ندیم الملک بودند ، ایرج قطعه ی زیر را سرود:

آمد مرا دو هدیه چو دو قرص مهر و ماه / با نامه یی دو چون دو طبق گوهر ثمین

از هیأت شریفه نسوان ری که باد / بر هیأت آفرین و بر این هیأت آفرین

یک نامه بود حاوی اشعار دل پسند / یک نامه نیز حاوی افکار دل نشین

وان هر دو هدیه قوطی و گلدان نقره یی / چون سینه فرشته و چون نای حور عین…

این مهر از دو مدرسه بر من طلوع کرد / تحت مدیری دو زن عاقل متین

آن را لقب به نامه ندیم الملوک ثبت / وین دره المعالی بنوشته بر نگین

هر دو زنان کامله با کمال و فهم / پرورده شهور و بر آورده سنین

تا بر درند پرده جهل از رخ بنات / بیرون نموده دست شهامت ز آستین

تأسیس چند باب مدارس نموده اند / بی خواهش اعانه و بی منت معین…

مخالفت با حجاب اجباری

در مورد رفع حجاب و آزادی زنان نیز قطعه ای سرود که به بخش هایی از آن اشاره می شود:

نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند/ نعوذباللّه اگر جلوه بی نقاب کند

فقیه شهر به رفعِ حجاب مایل نیست/ چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند

چو نیست ظاهرِ قرآن به وِفقِ خواهشِ او/ رود به باطن و تفسیرِ ناصواب کند…

به غیرِ ملت ایران کدام جانور است / که جفت خود را نادیده انتخاب کند ؟

نقاب بر رخ زن سدِّ بابِ معرفت است / کجاست دستِ حقیقت که فتحِ باب کند…

ز من مترس که خانم تُرا خطاب کنم / ازو بترس که همشیره ات خطاب کند…

تو نیز پردۀ عصمت بپوش و رخ بفُروز…

شعری در مدح مقام مادر

ایرج در مورد مقام مادر هم اشعار زیادی دارد که شاید بتوان به مشهورترین آن که در کتب درسی هم آمده اشاره کرد:

گویند مرا چو زاد مادر / پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من / بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد / تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم / الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من / بر غنچه گل شکفتن آموخت
پس هستن من ز هستن اوست / تا هستم و هست دارمش دوست…

داستان علی مرادن خان چه بود؟

یکی دیگر از اشعاری که برای کودکان دهه ی پنجاه و شصت، خاطره انگیز است ،داستان علی مردان خان است.

داشت عباس قلی خان پسری ،پسر بی ادب و بی هنری / اسم او بود علی مردان خان، کُلفت خانه زِ دَستش به اَمان

پشت کالسکه یِ مردم می جَست، دل کالسکه نشین را می خَست /هر سَحرگه دم در بر لب جو ، بود چون کرم به گِل رفته فرو

بسکه بود آن پسره خیره و بد، همه از او بَدشان می آمد / هر چه می گفت لَله لَج می کرد، دَهَنَش را به لله کَج می کرد

هر کجا لانه ی گنجشکی بود، بچه گنجشک درآوردی زود / هر چه می دادند می گفت کَمَست، مادرش مات که این چه شکمست

نه پدر راضی از او نه مادر، نه معلم نه لله نه نوکر / ای پسر جان من این قصه بخوان، تو مشو مثل علی مردان خان

 

انسانی تنگدست ولی صادق پیشه

ایرج میرزا با آن که بسیاری از مشاغل دولتی و دیوانی را امتحان کرده بود، تا آخر عمر نتوانست شغل خوبی به دست آورد و محرومیت های مادیش در اشعارش پیداست، هر چند که خود او تنگدستیش را نشانه ی صادقانه کار کردنش می دانست و به بی نیازیش افتخار می کرد:

یاد ایام جوانی جگرم خون می کرد / خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

این شاعر آزادی خواه و مردمی سرانجام در ۱۳۰۴ هجری شمسی بر اثر سکته ی قلبی چشم از جهان فرو بست و در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. بر روی سنگ مزارش شعری از خودش حک شده است:

ای نکویان که در این دنیایید/ یا از این بعد به دنیا آیید

این که خفتست در این خاک منم / ایرجم ایرج شیرین سخنم

مدفن عشق جهان است این جا/ یک جهان عشق نهان است این جا…

از ایرج میرزا حدود چهار هزار بیت به یادگار مانده که در دیوان اشعار، عارفنامه و زهره و منوچهر به چاپ رسیده است. روحش شاد و یادش گرامی.