استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
ماجراهای هیجان انگیز این رمان سیاسی در واقع نوعی افشاگری زیرکانه پشت پرده حوادث سه دهه آخر حکومت پهلوی در منطقه خلیج فارس و شرق میانه است که یک سر تمامی این ماجراها به تهران دهه ۱۹۷۰ میلادی ختم می شود. شهری که نویسنده از آن به عنوان کانون توطئه های خاور میانه یاد کرده و شگفت آنکه نقطه شروع ماجراهای کتاب نیز تهران زمان محمدرضا شاه پهلوی است. قهرمان اصلی داستان یک سرهنگ ضد اطلاعات ارتش آمریکا است که به عنوان وابسته نظامی در سفارت آمریکا در تهران مشغول به کار است. به همراه او، لیلا دختر زیبا و جذاب یک خانواده سرشناس ایرانی که به عنوان مترجم در سفارت آمریکا مشغول به کار است، خالقان اصلی این رمان جذاب و نفس گیر هستند.
نویسنده : رابین مور
برگردان : غلامرضا کیامهر
قسمت قبلی داستان ماموریت در دوبی را مطالعه کنید
***
این بار فیتز در سفر به نیویورک هتل (وارویک را که در گذشته پاتوق همیشگی او و دوستان نظامی اش بود برای اقامت برگزید. هتل وارویک در مرکز شهر نیویورک قرار داشت. روز اول ورود به نیویورک را فیتز با پرسه زدن دربارها و رستوران ها سپری کرد و روز بعد در ساعت نه و نیم صبح تلفنی با دفتر شرکت نفت همسیفر تماس گرفت. منشی لارنز کانن به او اطلاع داد که در ساعت ده و نیم صبح همانروز میتواند در محل شرکت با کانن ملاقات کند. پس از فیتز طبق سفارشی که تیم مک لارن به او کرده بود تلفنی هم به مسئول دائره اندوخته های خارجی فرست نشنال بانک نیویورک زد و با او برای صرف ناهار در ساعت دوازده قرار گذاشت.
دفتر شرکت نفت همیسفر در یکی از بناهای عظیم خیابان پارک قرار داشت و هنگامی که فیتز به آنجا رسید عقربه های ساعت ده و نیم صبح را نشان می داد. منشی لارنز کانن فیتز را با گذراندن از چند راهرو طولانی به دفتر کار او هدایت کرد. لارنز کانن با قد کوتاه و اندام خپله اش شباهت زیادی به پدر خوانده های مافیا داشت. با ورود فیتز – لارنز کانن برای دست دادن با او از پشت میزش برخاست و با فیتز به سلام و احوالپرسی پرداخت:
« از دیدار شما بسیار خوشوقتم. هاوینگ اسمیت درباره شما و خواسته های تان سفارش های لازم را به من کرده است.»
و بعد در حالیکه یکی از مبل ها را برای نشستن به فیتز تعارف می کرد ادامه داد:
« اتفاقا خود من بارها به دوستان و همکارانم گفته ام که باید برای کسب امتیاز استخراج نفت در منطقه خلیج فارس دست به کار شویم.»
فیتز لبخندی تحویل داد و گفت:
« به این ترتیب معلوم می شود که من راه درستی را انتخاب کرده ام !»
پس از آن فیتز تاریخچه ای از فعالیتهای خود و افراد گروهش را در زمینه کشف حوزه های نفتی در آبهای ساحلی جزیره ابوموسی برای لارنز کانن شرح داد و جزئیات گفتگوهایی را که برای گرفتن امتیاز نفتی با شیخ حمد انجام داده بود برای او شرح داد.
کانن که با اشتیاق به صحبت های فیتز گوش می داد به میان حرف او دوید و گفت:
« به نظر میرسد که شما در این مدت کوتاه راه درازی را طی کرده اید چون تا آنجا که من شنیده ام سروکله زدن با این شیوخ خلیج فارس از جمله همین شیخ حمد کار چندان آسانی نیست. آیا شما در همه این تلاش ها مستقیما دخالت داشته اید ؟»
فیتز با شناختی که از طریق هاوینگ اسمیت و دیگران از روحیه و خلق و خوی کانن پیدا کرده بود به پرسش او بی هیچ کم و کاست پاسخ داد. علاوه بر این فیتز نزد کانن اعتراف کرد که به هیچوجه تمایلات ضدیهودی ندارد و سام گلد خبرنگار نیویورک تایمز از روی خصومت و سوءنیت چنین اتهاماتی را به او وارد ساخته است. کانن که از شنیدن اعترافات فیتز راضی و خوشحال به نظر می رسید متقابلا به معرفی خودش و اعتقاداتش پرداخت و گفت:
« از اینکه سام گلد اظهارات تو را تا این حد وارونه جلوه داده واقعا متاسفم چون خود من تبار یهودی دارم و فقط از نظر ظاهری مسیحی شناخته می شوم. البته من خود را با مسائل یهودیان زیاد درگیر نکرده ام چون به این ترتیب هیچکس به چند و چون اعتقادات من پی نمی برد.»
فیتز لبخندی زد و گفت:
« به مصداق اینکه عدو شود سبب خیر. باید اعتراف کنم آنچه که سام گلد به دروغ درباره من شایع کرد سبب محبوبیت فوق العاده من در میان اعراب شد و عربها حالا به من به چشم یک قهرمان نگاه می کنند. همین سوءتفاهم بزرگ بهترین ضامن موفقیت من در زمینه های تجارتی در منطقه خلیج فارس شد و به من کمک کرد تا بتوانم در کوتاهترین زمان امتیاز کشف نفت را از شیخ حمد کسب کنم.»
لورنز کانن دستی در هوا تکان داد و گفت:
« از اینهمه رک گویی شما واقعا لذت بردم. واقعیت اینست که اگر منهم خود را یک یهودی معرفی می کردم در زمینه فعالیتهای نفتی تا به این حد موفق نمی شدم. فعالیت های شرکت نفت همسفر در سطح جهانی انجام می شود که البته کشورهای عربی را هم دربر می گیرد. منهم مدتی از عمرم را در میان اعراب گذرانده ام و شخصا در مجلس شیخ حمد شرکت جسته ام. حالا بعد از این گفتگوهای بسیار مفید می خواهم بدانم شرکت نفت تحت ریاست من چه کاری می تواند در امور نفتی برای شما انجام دهد ؟»
برای مطالعه بیشتر:
بهای تمام ارزها در تهران سقوط کرد !
«من و گروه همکارانم در ازاء پرداخت یک حق الامتیاز هفتصد و پنجاه هزار دلاری که در سه قسط پرداخت خواهد شد اجازه کشف و استخراج نفت را از شیخ حمد دریافت کرده ایم. اگر ما کار حفاری را پیش از پایان دوره سه ساله قرارداد به انجام رسانیم باید کلیه مبلغ حق الامتیاز را به طرف مربوطه بپردازیم و چنانچه تا پایان مهلت مقرر عملیات حفاری انجام نشده باشد اعتبار امتیاز ما به پایان می رسد. من گزارش عملیات لرزه نگاری حوزه های نفتی را همراه آورده ام. من و شرکایم توانسته ایم دکل حفاری را آماده و نصب کنیم. قسمت اعظم تجهیزات فنی ما به وسیله شرکت متعلق به فندر براون که در امارات متصالح با شرکتهای حفاری همکاری دارد تامین شده است.»
«پس به این ترتیب شما راست همه کارها را انجام داده اید و نیاز چندانی به کمک شرکت همیسفر ندارید.»
«بله – ظاهر قضیه همینطور است و همه چیز حکایت از موفقیت کار ما دارد ولی تنها مشکل ما نداشتن نفوذ در بازارهای جهانی نفت است، و به عبارت ساده تر از این بابت احساس ناتوانی می کنیم!»
«نفوذ و قدرت شما همین بس که توانسته اید در کوتاهترین زمان ممکن و با کمترین هزینه به چنین امتیازی دسترسی پیدا کنید.»
«بله این درست است ولی هنگامی که به آمریکا می آمدم به شرکایم گفتم که در اینجا از یک شرکت نفتی معتبر دعوت به همکاری خواهم کرد.»
« آیا شما متن قرارداد با شیخ حمد را با خود دارید ؟ »
فیتز پاسخ مثبت داد و از داخل کیف دستی خود پوشه ای را بیرون آورد و آنرا روی میز جلو لارنز کانن گذاشت و گفت:
«همه چیز داخل این پوشه است.»
رنز کانن پوشه را برداشت و با دقت شروع به مطالعه متن قرارداد کرد. مفاد قرارداد به دو زبان عربی و انگلیسی و با دقت و نظم خاصی تنظیم شده بود به طوریکه مشاهده آن کانن را تحت تاثیر قرارداد:
« به نظر من کاری که شما کرده اید از عهده اغلب شرکتهای بزرگ نفتی هم ساخته نیست و حتی برای شخصی مانند منهم این طرز کار عبرت آموز است.»
فیتز که از شنیدن جملات ستایش آمیز کانن به وجد آمده بود با اشاره به یک برگ تائیدنامه وزارت خارجه انگلیس که ضمیمه متن قرارداد شده بود گفت:
«البته همانطور که میدانید هر قراردادی که میان شیوخ خلیج فارس و افراد با شرکتهای خارجی بسته می شود خود به خود مورد تائید وزارت خارجه انگلیس قرار می گیرد چون انگلیسیها حکم قیم و سرپرست شیوخ را دارند ولی در مقابل طرف های قرارداد حق انتفال امتیاز خود به کسان دیگر را ندارند. بنابراین امتیازنامه ما با وجود تائید نامه وزارت خارجه انگلیس از هر لحاظ معتبر است. »
« آقای لود – در این باره کمترین شکی وجود ندارد و من مطمئن هستم که شرکای من در شرکت نفت همسفر با کمال اشتیاق آماده هرگونه همکاری با شما خواهند بود ولی ممکن است نوع این همکاری را مشخص کنید ؟»
«پیشنهاد ما اینست که شرکت نفت شما امتیازنامه ما را طبق شرایطی در اختیار بگیرد. اولین شرط آنست که شما آن مقدار از مبلغ حق الامتیازی را که تاکنون پرداخته ایم به ما باز گردانید و مسئولیت پرداخت باقیمانده مبلغ حق الامتیاز به شیخ حمد را بر عهده بگیرید – شرط دوم آنست که مبلغ نیم میلیون دلار به عنوان حق سرقفلی به ما بپردازید و از این تاریخ به بعد کلیه هزینه های مربوط به عملیات حفاری را تقبل کنید و شرط آخر اینکه در آینده معادل ۲۵ درصد از سود حاصله از این عملیات متعلق به ما خواهد بود!»
فیتز به خوبی می دانست که با مقدمه چینی های ماهرانه خود حس آزمندی لارنز کانن را تحریک کرده است و منتظر ماند تا پاسخ شرایط پیشنهادی خود را از زبان او بشنود. کانن بی آنکه فیتز را منتظر نگهدارد پرسید:
« پس اینها شرایط پیشنهادی شماست ؟»
«بله این شرایط ماست.»
فیتز این را گفت و گزارش مربوط به عملیات لرزه نگاری از منطقه مورد قرارداد را هم از کیف دستی بیرون آورد و به دست لارنز کانن داد:
« این عملیات را فندر براون با کشتی مخصوص لرزه نگاری شخصا انجام داده است. این نمودارها نشان می دهد که یک حوزه بزرگ نفتی در منطقه وجود دارد که میزان ذخیره نفتی آن تا سه میلیارد بشکه برآورد شده است.»
ادامه دارد