استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاک۵۲ بلامانع است.
طنز پرداز : پریسا شمس
رسیدم دیدم عمه خانوم نشسته توی حیاط با آقا اصلان، باغبان پیر و خشکیده آسایشگاه دل میدهد و قلوه میگیرد. صدای خنده عمه کل حیاط را گرفته بود.
-عمه جان! درست شنیدم، آقا اصلان که داشت این شاخه گل رو بهت میداد گفت: حالشو ببری عشقم؟
-نه، گفت حالشو ببری عِشک! این با هر کی صمیمی میشه بهش میگه عشگ، یعنی الاغ!
-بیخود میکنه! مردک ابله! الان گزارش میدم که اخراجش کنن!
-بشین، سرجات!
-دستمو ول کن عمه! من نمیتونم از کنار همچین توهینی بیتفاوت بگذرم!
-بهت میگم بتمرگ!…آره اصلا بهم گفت عشقم. مگه چیه؟ روی نیمکت مینشینم و ناباور نگاهش میکنم.
-یعنی چی این حرف؟ مگه شما نامزد نداری؟
-راستش رابطه من و دیوید این روزها یه کم damage شده، یعنی آسیب دیده.
-چرا؟ مشکل چیه؟
-مشکل ولنتاینه. هر چی به این اجنبی پدر سگ میگم زودتر کادوی ولنتاین منو بفرست بیاد، هی میگه من به این مسخرهبازیا اعتقاد ندارم!
-مگه شما به ولنتاین اعتقاد داری؟
-پس چی؟ هر چی شوهر تو این بیست سال اخیر داشتم، روز ولنتاین منو میبردن کافیشاپ!
-حتما با یه دسته رز قرمز؟
-من به رز حساسیت دارم. میگفتم برام از این رزهای مصنوعی بخرن که با آب طلا درست میشه.
-ولی این که اصلان داده بهتون رز طبیعیه.
-الان آلرژی ندارم، دم ولنتاین آلرژیم میزنه بالا.
-حالا به خاطر یه جعبه شکلات ارزش داشت با دیوید دعوا کنید.
-من دیابت دارم. شکلات نمیخورم.
-پس برای یه عروسک خرس زدین به تیپ هم؟
-عروسک مال بچهاس. خرس فقط خرس پاندا یا نهایت گریزلی! دهانم از تعجب به طول اتوبانهای شهر کش میآید.
-گفتین کادوی تولد بهتون خرس واقعی بدن؟
-خود خرس که نگهداریش واسه سن من سخته. پولشو خشکه بدن خودم میدونم چیکار کنم.
-خب حالا آقا اصلان پول خرس داره به شما بده؟
-دیگه فضولی جیب آقا اصلان به تو نیومده. فقط داری میری سر راه این شاخه گل رو بنداز تو اتاق آقای کبیری بگو از طرف منه!
-آقای کبیری همون پیرمردی که همیشه بهش سوند وصله؟
-برات متاسفم که با اینهمه تحصیلات مردم رو از روی نحوه قضای حاجتشون قضاوت میکنی. خاک تو سرت!
-قضاوت چیه؟ میگم چرا باید شما برای یه پیرمرد سوندی که همیشه کیسه ادرار دستشه گل بفرستی؟
-چون اون پیرمرد سوندی آدم بسیار پولداریه و سال قبل به دوست دختر نود سالهاش، یه گردنبند زمرد کادوی ولنتاین داد.
خواستم چیزی بگویم که تبلت عمه زنگ خورد. دیوید بود. شاخه گل را برداشتم و به سوی اتاق آقای کبیری راه افتادم.