استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
کریستین گرانویل، جاسوس بریتانیا با طولانیترین دوره خدمت در جنگ جهانی دوم، بارها با انجام مأموریتهایی در نقاط مختلف اروپا جان خود را به خطر انداخت، اما امروز نفش او چندان شناخته شده نیست.
این زن که بود و چرا مردم بریتانیا تا این حد مدیون او هستند؟
گرانویل روز ۱۵ ژوئن ۱۹۵۲ به هتلی در غرب لندن که به آن «خانه» میگفت بازگشت چون پرواز او به بلژیک به دلیل خرابی موتور هواپیما لغو شده بود.
پس از رفتن به اتاقی در طبقه اول هتل که معمولا در آن اقامت می کرد، صدای مردی را شنید که در لابی نام او را فریاد میزد و خواستار پس گرفتن تعدادی نامه بود.
با رفتن به لابی، گرانویل خود را با معشوق سابقش مواجه دید که چاقویی از آن نوع که کماندوهای ارتش با خود حمل میکنند بیرون آورد و به سینه او فرو کرد و او را کشت.
پس از جان سالم به در بردن از موقعیتهای خطرناک در سه جبهه مختلف در طول جنگ جهانی دوم، جان دادن در امنیت ظاهری یک هتل در محله کنزینگتون لندن طنز تلخی بود.
کریستین گرانویل در ماه مه سال ۱۹۰۸ با نام ماریا کریستینا جانینا اسکاربک متولد شد، او دختر یک کنت لهستانی و از سوی مادر، از یک خانواده بانکدار یهودی بود.
پلاک۵۲ را در اینستاگرام دنبال کنید
چند سال اول زندگی او در املاکی وسیع در یک روستا گذشت و این دوران تاثیری عمیق بر بقیه زندگی او داشت.
کلر مالی، مورخ و نویسنده کتاب «زندگینامه کریستین گرانویل: جاسوسی که عاشق بود» میگوید:
«او در محیطی سرشار از آزادی و محبت بزرگ شده بود، اسب سواری، تیراندازی با تفنگ ساچمهای و این قبیل چیزها را آموخته بود.» این دختر لهستانی بعدها و هنگام کار در بریتانیا، نام کریستین گرانویل را انتخاب کرد.
در سپتامبر ۱۹۳۹، او با همسر دومش، یک دیپلمات لهستانی، به جنوب آفریقا سفر کرد و در آنجا شنید که سرزمین مادریاش مورد تهاجم آلمان نازی قرار گرفته است. این زوج مستقیما به بریتانیا بازگشتند تا در فعالیتهای جنگی مشارکت کنند.
همسرش برای پیوستن به نیروهای متفقین به فرانسه رفت اما گرانویل برنامه دیگری را برای تاثیرگذاری بر جنگ انتخاب کرد.
مالی میگوید:
«او شتابان به محلی که مقر مخفی امآی ۶ – سازمان اطلاعات خارجی بریتانیا – میرود اما به جای داوطلب شدن، اصرار میکند که حتما باید قبول شود.»
گرانویل طرحی را به سازمان اطلاعات میدهد که حاوی ورود به لهستان اشغالی با اسکی از طریق کوههای کارپات است با این هدف که اطلاعاتی را در مورد شرایط لهستان برای متققین بفرستد.
از آنجایی که متفقین اطلاعات محدودی از شرایط و تحولات اروپای شرقی داشتند، این طرحی بود که مورد توجه روسای سرویسهای جاسوسی بریتانیا قرار گرفت و به گفته مولی، گرانویل بلافاصله به عنوان اولین مامور زن به استخدام امآی ۶ درآمد.
طی سالهای بعد، این تبعیدی لهستانی به اسطورهای در جامعه اطلاعاتی تبدیل شد. به گفته مالی، «او یک کنتس لهستانی بود که میتوانست با تمام کسانی که مورد توجه سرویسهای اطلاعاتی بودند تماس برقرار کند.»
او به زبانهای مختلف صحبت میکرد و میدانست که چگونه به اصطلاح از زیر رادار عبور کند و بدون اینکه شناسایی شود وارد و خارج شود، زیرا شخصیتی که او به نمایش میگذاشت یک کنتس نسبتا کم حوصله و زنی با آدرنالین بالا بود که سیگار قاچاق میخرید و گاه برای تفنن سیگار میکشید اما حتی سیگاری هم نبود.»
در جریان ماموریتهای امآی۶ در مجارستان، مصر و فرانسه، او از مرزهای متعدد عبور کرد، گاهی اوقات در صندوق عقب ماشین پنهان میشد، گاهی از زیر آتش مسلسل فرار میکرد، و اغلب یکی از عاشقان متعددش همراه او بود.
در یک مورد، او میکروفیلمی دریافت کرد که صف نیروهای آلمانی در امتداد مرز شوروی را نشان میداد که برای حملهای قریب الوقوع آماده شده بودند. این اطلاعات به وینستون چرچیل، نخست وزیر زمان جنگ بریتانیا، منتقل شد و به گفته دخترش سارا، اعلام کرد که گرانویل جاسوس محبوب اوست.
او دو بار توسط آلمانیها دستگیر و بازجویی شد، اما توانست آزادی خود را به دست آورد. در یک مورد، او با گاز گرفتن زبان و خونریزی از دهانش، ماموران بازداشت را متقاعد کرد که مسلول است.
مالی میگوید:
“تجهیزات اصلی او، مغزش بود. او خیلی سریع فکر میکرد؛ با حرف زدن، راه ورود و خروج خود را مییافت؛ او شگفتانگیز بود.»
ظاهرا حتی حیوانات هم قادر به مقاومت در برابر جذابیت او نبودند. مولی در کتاب خود دو مورد را توصیف میکند که چگونه گرانویل توانست سگ نگهبان درنده متعلق به گشتیهای مرزی را به حیوان رام خود تبدیل کند که هرکجا میرفت، او را همراهی میکرد.
گرانویل در کنار هوش سریع و شجاعت سرشارش، در فریفتن و جلب اعتماد دیگران استاد بود.
در سال ۱۹۴۴، او به یک قرارگاه نظامی آلمان که در ارتفاعات آلپ واقع شده بود صعود کرد و با بلندگوی دستی، گروهی از ۶۳ افسر لهستانی را که به اجبار به ارتش آلمان پیوسته بودند متقاعد کرد که در تاسیسات قرارگاه خرابکاری و ترک خدمت کنند. در نتیجه، فرمانده قرارگاه تسلیم شد.
پلاک۵۲ را در تلگرام دنبال کنید
در همان روز، او متوجه شد که گشتاپو فرمانده عملیات ویژه را که معشوق او نیز بود در دینی، در جنوب شرقی فرانسه همراه با دو مامور دیگر دستگیر کرده و او با خطر تیرباران مواجه است.
او با پذیرش خطری بزرگ برای امنیت خود، به زندان دینی رفت و با ادعای اینکه خواهرزاده فیلد مارشال مونتگمری، از فرماندهان ارشد نیروهای بریتانیاست، افسر مسئول گشتاپو را قانع کرد که حمله آمریکاییان قریبالوقوع است و توانست همه زندانیان را آزاد کند.
مالی میگوید:
«در عرض یک ساعت، او مرد آلمانی را دچار وحشت کرد، به او گفت که اگر به اعدامها ادامه دهد، آمریکاییها او را زندانی میکنند و اگر به او کمک نکند، سرنوشتش آویختن از تیر چراغ برق است اما اگر به او کمک کند، قول میدهد از او دفاع کند.»
مالی توضیح میدهد که «به دلیلی ساده، زنان واقعا در این نقشها مفید بودند. زیرا انتظار میرفت مردها مشغول کار باشند بنابراین، اگر مردی به این طرف و آن طرف میرفت، شک برانگیز بود اما زنان همه جا میرفتند تا در غیاب مردهایی که به جبهه رفتهبودند، امور روزانه را بگردانند و از خانواده هم مراقبت کنند، بنابراین حضور آنها در جاهای مختلف باعث سوء ظن نمیشد.»
با این حال، علیرغم قهرمانیهای گراونویل، در پایان جنگ بریتانیا را کشوری مییابد که اگرچه بارها جانش را برای آن به خطر انداخته بود اما ظاهراً او را رها کرده است.
مالی توضیح میدهد: «در آخرین برگ پرونده او در تشکیلات جاسوسی بریتانیا، فقط یک جمله دیده میشود: به خدمات او دیگر نیازی نیست.».
مالی میافزاید: