استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
کلئوپاترای هفتم فیلوپاتور که همه به اسم کلئوپاترا میشناسنش هفتمین زن مصری با این نام و آخرین امپراطور مصر بود. در زمان باستان به دلیل عدم دسترسی به تکنولوژی، پیدا کردن اسمهای جدید خیلی سخت بوده به همین دلیل خانوادهها یدونه اسم از یه جایی بیرون میکشیدن و دیگه تا سالهای سال همون اسم دست به دست بینشون میچرخیده و نسل به نسل منتقل میشده.
هفتمین کلئوپاترای مصر، جذابترین و خوشگلترین دختر زمان خودش بود. (البته با مقیاس اون دوران که مثلا سوگلی ناصرالدین شاه قشنگترین دختر شهر محسوب میشده) اون همه چیز رو حق خودش میدونسته وکلا به چیزی به عنوان خانواده اعتقاد نداشته و دقیقا به خاطر همین قسمت سوم اسمش یعنی فیلوپاتور به معنای پدردوست رو روش گذاشتن.
کلئوپاترا از خاندان بطلیموسها و از نوادگان اسکندر مقدونی بود.
افراد این خاندان که از حدود سیصد سال پیش آوار شده بودن روی مصر و ول کن معامله هم نبودن، همه به زبان یونانی صحبت میکردن و یاد گرفتن زبان مصری رو کسر شان خودشون میدونستن. کلا فازشون این بود که لطفا افراد مصری زبان تو دربار ما نیان، مرسی.. اَه! تنها کسی که این وسط چشم سفیدی کرد و رفت زبان مصری یاد گرفت، کلئوپاترا بود که از این نظر و خیلی نظرهای دیگه و کارهای دیگهای که میکرد میشه عنوان اولین پوپولیست زن تاریخ رو با اقتدار بهش اعطا کرد.
پدر کلئوپاترا، بطلیموس دوازدهم بود و وقتی مُرد وصیت کرد که کلئوپاترا با برادرش بطلیموس سیزدهم ازدواج کنه و بره سر تاج و تخت پادشاهی دونفرهشون.
کلئوپاترا هم که خیلی پدر دوست بود در ظاهر وصیت پدرش رو قبول کرد ولی بعد از گذشت یک سال، برادرش رو کلا از تخت پادشاهی انداخت بیرون و بعدها وقتی با ژولیوس سزار نشست سر میز مذاکره و مشاورههای طولانی بهش داد، تونست با کمک اون، برادرش رو توی رود نیل غرق کنه و خودش با خیال راحت بشینه روی تخت امپراطوری و بشه اولین ملکهی مصر که آخرین امپراطور مصر هم شد!
اینطور که در تاریخ اومده، کلئوپاترا زن باهوش و جاهطلبی بوده که مهرهی مار داشته و هرجا میرفته همه عاشق چشم و ابروش میشدن. صد البته فرودهای ناگهانی کلئوپاترا و این موضوع که اون هیچوقت به صورت معمولی جاهای مهم نمیرفت هم بیتاثیر نبود.
مثلا وقتی سزار روم به مصر رسید، کلئوپاترا خودش رو توی یه فرش ایرانی (افتخاری دیگر برای آریاییها) پیچید و به محل اقامت سزار رفت.
بعد سزار همینطوری که داشت غرغر میکرد که آخه من تازه از راه رسیدم و گشنه و تشنهم، فرش به چه کارم میاد؟! فرش رو باز میکنه و از زیبایی و جذابیت کلئوپاترا مدهوش میشه. به طوری که کلئوپاترا مجبور میشه کلی باهاش مذاکره کنه و بهش مشاوره بده تا سزار به هوش بیاد و بفهمه اصل داستان چیه.
مشاورههای اون شب کلئوپاترا، سزار رو تبدیل به بزرگترین متحد سیاسیای میکنه که در کنارش ادای همسر ملکهی مصر بودن رو هم ادامه میده و علاوه بر این، کلئوپاترا اولین فرزند مشترکش با سزار به اسم سزاریون رو باردار میشه.
این دوران درواقع دوران اوج قدرت کلئوپاترا در مصر بود. به طوریکه هرکاری دوست داشت میکرد و چون زبان مصری بلد بود و واقعا آدم باهوش و کاربلد و مردم داری هم بود، مردم مصر از صمیم قلب دوستش داشتن و پشتش رو هیچوقت خالی نکردن.
تا اینکه سزار مجبور میشه به روم برگرده و طی اتفاقاتی که قبلا براتون گفتم دارفانی رو وداع میگه و نوبت مارک آنتونی میشه که بیاد به مصر و از مشاورههای طولانی کلئوپاترا بهرهمند بشه.
کلئوپاترا وقتی خبردار میشه که مارک آنتونی داره میاد با عجله میره به قصر و به ندیمههاش میگه اون لباس آفرودیت (ملکهی اغواگری و زنانگی) رو برام بیارید که کلی کار دارم.
بعد هم میره روی کشتیش و منتظر میشینه که مارک آنتونی به حضورش شرفیاب بشه. مارک آنتونی هم که تازه از جنگ برگشته بود و روزها و ماهها میشد که به جز سربازها و اسبهاش چشمش به هیچ بنی بشری نخورده بود، دل و دین و عقل و منطقش با دیدن شکوه و جلال کلئوپاترا از کار میفته و یه دل نه صد دل عاشق ملکهی مصر میشه و چون کلا آدم بگیری بوده به کلئوپاترا پیشنهاد ازدواج میده. ولی ملکهی مصر چون دوست نداشته با غریبهها وصلت کنه بهش جواب منفی میده ولی یه وقت ویژه برای مشاوره براش درنظر میگیره که ماحصلش میشه یه جفت دوقلوی خوشگل.
خلاصه، ملکهی مصر چون خیلی مهمانواز بوده، همیشه در اولین قدم، یکی از اعضای خانوادهشو برای قتل به مهموناش تعارف میکرده و به خاطر همین خواهر کلئوپاترا هم به دست مارک آنتونی به قتل میرسه تا دیگه هیچکسی نباشه که بتونه پایههای امپراطوری کلئوپاترا رو به خطر بندازه.
در نهایت وقتی مارک آنتونی خیلی پیر میشه و دیگه کاری از دستش برنمیاد و مشاورههاش تکراری میشه، کلئوپاترا از دستش خسته میشه و یه پیغام برای رقیب مارک آنتونی در روم یعنی اوکتاویان میفرسته و برای یه مذاکرهی فیمابین دعوتش میکنه. ولی اوکتاویان دعوتش رو نمیپذیره و بهش اعلان جنگ میکنه. اینطوری میشه که بعد از خودکشی مارک آنتونی، کلئوپاترا هم که کاری از دستش برنمیومده با نیش مار افعی خودکشی میکنه و مصر نه تنها زیباترین و آخرین ملکهش که ادعا میکرده روح ایزدبانوی مصری ایسیس در وجودش حلول کرده رو از دست میده که دیگه با آزادی و استقلالش هم خداحافظی میکنه و برای مدت طولانی تبدیل به یکی از مستعمرات روم میشه.